نبش قبر شهید رجایی
جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ق.ظ
نبش قبر شهید رجایی و شناسایی وی با نورانیت چهره
آقای هادی غفاری که آن موقع تحرکاتی هم داشت آمد. بچهها به او گفتند حاجآقا ما چکار کنیم. نمیدانیم رجایی کدام است، باهنر کدام است. ایشان به خانم شهید رجایی زنگ زد گفته بود آیا مشخصهای دارد. گفت: بله دندان پلاتینی در دهانش است. نگاه کردند دیدند بله یکی از این شهدا دندان پلاتینی دارد. مشخص شد کدام رجایی است. بعد شهید رجایی و باهنر را باشکوه تشییع کردند. ما این مشکل را در جریان هفتم تیر هم داشتیم. چون شخصاً سر پیکر شهید قندی وزیر پست و تلگراف بودم. ولی کل شهدا را تشییع کردیم. شهید بهشتی را روز تشییع نتوانستیم دفن کنیم تا غروب که پیکر را به پاسگاه کهریزک بردیم و زمانی نگه داشتیم تا خلوتتر شود. خلوتتر نشد. بردیم در سردخانه. در همین کامیونهای ۹۱۱ گذاشتیم و به سپاه تهران بردیم. فردای آن روز ساعت ۸ صبح دفن کردیم. یعنی بهشتی به علت فشار جمعیت آن روز دفن نشد. رجایی و باهنر هم همین داستان پیش آمد. بچهها شهدا را به کهریزک بردند. تا غروب کشید. دم مغرب آمدند که دفن کنند، این جمعیت که معلوم نبود کجا بودند مثل مور و ملخ ریختند. بهشت زهرا مثل آن موقع نبود. ولی به هرحال درخت بود و یکسری ابنیه هم بود. جمعیت دو باره آمدند و کار را دو باره از مسئولین تدفین خارج کردند. یعنی این دو پیکر افتاد دست مردم و مردم خودشان کار را در دست گرفتند. یکی از مشکلات همین است. بعضی اوقات عشقاللهی هم بر حزباللهی هم غلبه میکنند. بعضی که شور زیادی دارند به آنها عشقاللهی میگوییم. بردند و خودشان دفن کردند. برادر عزیزی به نام آقای تاجیک که الان هم در قید حیات هستند مسئول تدفین عزیزان بود. جزو گروه دستمال قرمزی بود که رفته بودند پاوه و از صد و چند نفر سه نفر برگشتند. یکی از آنها ایشان بوده است. جوان تنومند و قویهیکلی بود. ایشان میگوید از دستم خارج شد و من نتوانستم این شهدا تدفین کنم. مردم این شهدا را بردند تدفین کردند و معلوم نشد که کدام رجایی است و کدام باهنر. این خاطره اولین بار است که میگویم و جایی گفته نشده است. لذا نویسنده و خبرنگار دقیق اینها را منتقل کنند و تحریف نشود. میگفت من از مردم سئوال کردم کدام رجایی بوده است؟ گفتند ما نمیدانیم. ما دفن کردیم. میگفت نگاه نکردم به اینکه نبش قبر شهید حرام است و ما مجاز نیستیم قبر را باز کنیم. یک اجتهاد کرد. برادر پاسداری بود که حق اجتهاد داشت. خدا رحمت کند شهید محلاتی را به بچههای سپاه میگفت شما مجتهد هستید. میگفت خدمت امام که میروم به امام میگویم من که نماینده شما در سپاه هستم به خاطر این است که این مجتهدها را مقلد کنم. تعبیر مرحوم شهید محلاتی بود. میگفت من اجتهاد کردم و قبر را باز میکنیم. هوا هم تاریک شده بود. گفت بروید چراغ قوه بیاورید تا من چک کنم که کدام یک دندان پلاتینی دارند. میگفت در این فاصلهای که طرف رفت پای ماشین که چراغ قوه را بیاورد من قبر را باز کردم دیدم که چهره شهید رجایی مثل مهتابی تلألؤ دارد و تمام قبر روشن است. اولین قبری که باز کردم دیدم خود رجایی است. دندان او مشخص است. صدا زدم و گفتم نمیخواهد. شناسایی شد. این رجایی است و آن هم حتماً باهنر است. این جایگاه را دارند. این سوختن بود تا ما را روشن کنند و به ما بصیرت دهند و این درسهای عبور از بحران امروز هم کارساز است.
سردار باقرزاده
- ۹۴/۰۶/۱۳