تندیس پروفسور سمیعی
- ۰ نظر
- ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۴
فرزند مرحوم دکتر حسابی افزود : پدرم از کودکی ما را به قصه و کتاب عادت داده بود و می گفت، کتاب و قصه دریچه ای از فرهنک های جدید را به روی آدم باز می کند.
ایرج حسابی گفت:وقتی محلی ایجاد می شود که جدیدترین کتاب های روز در آن منتشر وعرضه شده است، این فرصت مغتنمی است که همه از آن باید استفاده کنیم.
این پژوهشگر در ادامه درباره استقبال از کتاب زندگینامه مرحوم حسابی با عنوان استاد عشق " گفت :هر تیراژ از کتاب زندگی نامه مرحوم پدرم ۲۰ هزار نسخه است که نشان می دهد، مردم با زندگی واقعی نوابغ خود انس دارند.
وی در پاسخ به این که چرا تاکنون فیلم یا سریالی از زندگی مرحوم دکتر حسابی ساخته نشده است، گفت :این سبب تعجب خود من هم شده است ، زیرا انواع سریال ها در صدا و سیما ساخته می شود، اما در مقابل به زندگی نوابع ما توجه کافی نمی شود.
حسابی ادامه داد: وقتی مردم از موزه پروفسور بازدید می کنند، حتی ازکفشی که استاد ۲۲ سال آن را پوشید و بارها خودش آن را وصله کرد، آنقدر برایشان جذاب است که تحت تاثیر قرار می گیرند بنابراین، گذشته از این که مرحوم حسابی پدر بنده است، اما گمان می کنم از این نظر در حق ایشان اجحاف شده است .
فرزند مرحوم حسابی با بیان این که نمی دانم چرا تاکنون کسی پیشنهاد ساخت فیلم زندگی پدرم را نداده است، گفت : امیدوارم روزی این فیلم ساخته شود.
خورشید شهر ما
«یک شهر، یک عالم دینی»
چشمش که به ایوان و گنبد طلایی حرم امیرمؤمنان علی علیه السلام میافتد، اشک در چشمانش حلقه میزند، یاد این بیت شعر معروف میافتد که چاووشخوانها موقع بدرقه او و همسفرانش سر داده بودند:
چشمش که به ایوان و گنبد طلایی حرم امیرمؤمنان علی علیه السلام میافتد، اشک در چشمانش حلقه میزند، یاد این بیت شعر معروف میافتد که چاووشخوانها موقع بدرقه او و همسفرانش سر داده بودند:
ایوان نجف عجب صفایی دارد
ای دل بنگر چه بارگاهی دارد
بار و بنهاش را به مغازهداری که نزدیک حرم چای دست مردم میدهد میسپارد و برای زیارت داخل حرم می شود. بوی گلاب و نسیم خنکی که پنکهها راه انداختهاند به استقبالش میآیند. ابتدا سلام میدهد و اجازه ورود میطلبد بعد هم زیارتنامه میخواند و سر بر شبکههای ضریح، های و های گریه میکند...
کمی که می گذرد برای خواندن نماز زیارت، از ضریح مطهر فاصله میگیرد. در رکعت اول احساس و توجه خیلی خوبی دارد؛ اما امان از سجده رکعت دوم و بیرون افتادن تکه کاغذی از جیبش که حالش را پاک دگرگون میسازد.
ماجرا از این قرار است که او با دیدن این تکه کاغذ -که برگه یادداشت کوچکی است- به یاد قول فراموش شدهای میافتد که چند روز پیش به مردم فلان محله کرمانشاه داده بود مبنی بر این که دههی اول محرم به مسجدشان برود و برایشان روضه بخواند!
عرق سردی بر بدنش مینشیند چون یکی دو روز بیشتر به محرم نمانده است؛ دو راه بیشتر ندارد، یا نیامده برگردد و یا بماند و بعدها پوزش بدقولیاش را بخواهد.
پس از کلی کلنجار با خود، بالاخره تصمیم درست را میگیرد سفر زیارتیش را نیمهتمام میگذارد و به کرمانشاه برمیگردد تا مردم شاهد بدقولی یک عالم دینی نباشند! البته او برای انجام این کار مشکل دارد؛ چرا که طبق قانون دولت عراق افراد بلافاصله بعد از ورود به این کشور حق خروج را ندارند و باید دست کم یک هفتهای از آمدنشان گذشته باشد. این مشکل هم با لطف خدا و توصیهی مرجع بزرگ دینی نجف3 حل میشود. 4
بیژن شهرامی،افق حوزه10/6/1394
.........................................................
1. آذر شهر
2.شهید محراب، حضرت آیةالله سید اسدالله مدنی قدس سره
3. آیةاللهالعظمی سیدمحسن حکیم قدس سره
4. راوی:آیةالله سیدعباس محقق رحمة الله علیه
به گزارش «شیعه نیوز»، آیتالله حبیبالله رشتی بزرگ عالم شیعه از دیار سرسبز گیلان
است، هر چند نسب ایشان به قوچان باز میگردد، اما در سالهای نخستین قرن یازدهم
پدرانش از قوچان به سوی گیلان مهاجرت کردند.
وی در سال 1234 هجری قمری در
املش به دنیا آمد، پیش از تولد شیخ رشتی، میرزا محمدعلی خان از نیک مردان روزگار و
حاکم منطقه خوابی را دیده بود که نشان از آینده درخشان ایشان داشت، برای فراگیری
علوم اسلامی در سن دوازده سالگی از املش به سمت لنگرود و در نهایت رشت میرود، هنوز
هجده سال از بهار عمرش نگذشته بود که در اعتراض به رفتار ظالمانه یکی از خوانین
منطقه از شهرش مهاجرت میکند و عازم حوزه علمیه قزوین میشود.
این حرکت وی
موجب شادمانی پدرش را فراهم ساخت و به همین دلیل پسرش را برای تهیه لوازم زندگی در
قزوین همراهی کرد، در این شهر بود که شیخ هفت سال نزد استاد عبدالکریم ایروانی به
تعلیم فقه و اصول پرداخت، در این اثنا به خواست پدر با خانواده ارباب وصلت
کرد.
در سال 1259 هجری قمری به املش بازگشت و چهار سال مرجع امور دینی مردم
بود، اما آن چیزی نبود که او را قانع سازد، به همین جهت عزم سفر به نجف اشرف در سال
1263 کرد تا از اساتید آن سامان بهره گیرد، در این شهر بود در حلقه شاگردان فقیه
بزرگ شیخ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر) قرار گرفت و تا سال 1266 که سال وفات صاحب
جواهر بود از کلاسش بهره برد و از آن فقیه نامور اجازه اجتهاد دریافت
کرد.
پس از فوت استادش به درس شیخ اعظم انصاری دل بست و تا پایان زندگی پر
افتخار شیخ اعظم از شاگردان ممتاز درس وی بود.
در نهایت این عالم بزرگ شیعی
در شب پنجشنبه 14 جمادی الثانی 1312 هجری قمری در شهر نجف دیده از جهان فروبست و
پیکر مطهرش در یکی از حجرههای صحن مطهر علوی آرام گرفت، به مناسبت سالروز وفات
آیتالله میرزا حبیبالله رشتی در ادامه به برشهایی از زندگانی این عارفبالله
اشاره میشود:
*ادبی که شیخ برای عزرائیل به جا آورد!
زمانی که جان
به حضرت عزرائیل میسپرد، هر چه پایش را رو به قبله دراز میکردند، او پای خود را
جمع میکرد و چیزی نمیگفت، چون چند بار این کار تکرار شد، از او علت را پرسیدند،
به زحمت فرمود: «چون وضو ندارم، پایم را رو به قبله دراز نمی کنم»!
*شیخی که
وجوه شرعی را نمیپذیرفت
هرگز وجوه شرعی را نمیپذیرفت، با آنکه در حوزه
امری مرسوم و رایج بود، نقل میکنند: مردی ثروتمند از هند برای پرداخت وجوه شرعی به
زیارت میرزای رشتی رفت، اما او چندان عصبانی شد که اطرافیان از حالتش متعجب شدند
و چون از عصبانیتش پرسیدند، فرمود: «چارهای جز عصبانیت نبود».
*راز تجاهل
میرزای رشتی
چهار نفر از شاگردان شیخ انصاری ارکان پایدار اعلمیت و ریاست
بودند، ولی مقام علمی و تدریس منحصر به شیخ حبیبالله رشتی بود. او علاقه زیادی به
تدریس داشت و از ریاست اجتناب میکرد، به همین دلیل از روی عمد تجاهل میورزید و
شاگردان خود را نمیشناخت! برای اینکه از او اجازه اجتهاد نخواهند و تنها درس
بخواهند!
*راهی که عالم دشتی برای خنثی کردن توطئه دشمنان برگزید
پس
از رحلت شیخ انصاری بسیاری از دانشمندان مردم را برای تقلید به شیخ رشتی ارجاع داده
بودند، اما او با پیشنهادها مخالفت میکرد و دریافته بود که دنیای اسلام به مرجعی
سیاستمدار نیازمند است، زیرا او میرزای شیرازی را مجتهدی آگاه به مسائل سیاسی و
چهرهای سرشناس و محبوب یافته بود، به همین جهت بر آن شد تا مرجعیت میرزای شیرازی
را به علمای نجف پیشنهاد کرده و از آن حمایت کند، این امر موجب شد تا توطئه دشمن
برای لطمه زدن به وحدت شیعیان نقش بر آب شود.
*احترام حبیبالله دشتی به
والدین حتی پس از فوت آنان
نوشتهاند او نمازهای پدر و مادر خود را سه بار
خواند، یک بار به تقلید از مراجع آنان و دو بار به اجتهاد خودش و این مطلب درباره
هیچ یک از علمای تاریخ ذکر نشده است.
روحش شاد
منبع: فارس