چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۳۰۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

ثواب گره گشایی

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۴۴ ب.ظ

 ثواب گره گشایی از کار مردم

حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «کسی در راه حاجت مؤمن تلاش کند، گویا نُه هزار سال خدای متعال را عبادت کرده است؛ در حالی که روزها را روزه و شبها را در حال قیام (نماز) بوده است»

📚بحارالانوار،ج۷۱،ص۳۰۲،ح۴۰

  • ع ش

اعاده نماز

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۳۸ ب.ظ

یکی از خصوصیات اخلاقی مرحوم علامه جعفری این بود که خستگی و ناراحتی خود را بروز نمی داد. تحمل و بردباری ایشان در برابر مشکلات و ناملایمات، بسیار تعجب برانگیز بود. در زمان فوت دختر سومشان در سال 1371، وقتی پزشکان از معالجه آن مرحومه ناامید شده بودند، در آخرین دیدار با وی در بیمارستان، با او حرف زدند و او را آرام کردند و برای او حدیث کسا را تلاوت فرمودند.

بعد از مراجعت از بیمارستان، ایشان کاملاً حال عادی خود را داشت و با خانواده و دوستان بسیار عادی برخورد کردند و به اتاق کارشان (کتابخانه) آمدند و به کارهای تحقیقی خود مشغول شدند. در ایام بیماری و حتی فوت دخترشان، هیچ رفتار غیر عادی از ایشان مشاهده نشد.
روز مراسم تشییع در بهشت زهرا، نماز میّت را خود ایشان خواندند. در تکبیر سوم نماز میت بود که ناگهان نماز را تمام کردند و هیچ کدام از نمازگزاران هم متوجه نشدند. سپس رو به جمعیت نمازگزار گفتند: من اشتباه کردم، نماز را اعاده می کنیم.

  • ع ش

شعر طنز

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۳۵ ب.ظ

به نظر میاد الگوی بعضی جوانان ما در زمینه تحصیلی این شعر منتسب به عبید زاکانی است:

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
نه درس به کار آید و نه علم ریاضی
نه قاعده مشق و نه مستقبل و ماضی
نه هندسه و رسم و مساحات اراضی...!

  • ع ش

زاهدی گفت...

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۳۳ ب.ظ

زاهدی گفت که جواب چند نفر مرا سخت تکان داد؛

اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد . او گفت ای شیخ خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه می رفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟

...

  • ع ش

حمام آخرت

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۳۱ ب.ظ

بهلول هارون را در حمام دید
و گفت: به من یک دینار بدهکاری ، طلب خود را می خواهم.

هارون گفت: اجازه بده از حمام خارج شوم
من که این جا عریانم و چیزی ندارم بدهم

 بهلول گفت: در روز قیامت هم این چنین عریان و بی چیز خواهی بود

پس طلب دنیا را تا زنده ای بده که حمام آخرت گرم است و دستت خالی...

  • ع ش

سلام نفتی

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۵۵ ب.ظ

سلاممان بوی نفت می دهد یا اخلاق !؟

یکی از بزرگان میگفت : ما یک گاریچی در محلمان  بود ، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند . یک روز مرا دید و گفت : سلام ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید !؟ گفتم : بله !

گفت: فهمیدم چون سلام هایت تغییر کرده است ! من تعجب کردم ، گفتم یعنی چه !؟ گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود ، خوب مرا تحویل می گرفتی ، حالم را می پرسیدی همه اهل محل همین طور بودند ، هرکس خانه اش گازکشی می شود  دیگر سلام علیک او تغییر می کند…

از اون لحظه فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می داد !

  • ع ش

مستر بین

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۵۳ ب.ظ

پدرش کشاورز بود، دانشگاه اکسفورد قبول‌شد، به بازیگری علاقه داشت و عضو گروه کمدی دانشگاه شد ولی لکنت زبانش باعث میشد به او نقش ندهند.
یک روز فهمید وقتی نقش شخصه دیگری را بازی می کند لکنتش برطرف میشود ولی باز به او بازی نمی دادند چون صورت سینمایی و هیکل خوبی نداشت.
رفت و کاراکتر خودش را ساخت.

مستر بین...

معروف ترین کاراکتر کمدی دنیا؛
او هم اکنون ۱۳۲ میلیون پوند ثروت دارد...

  • ع ش

اتفاقات بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۴۶ ب.ظ

 

در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد

جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند

به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید!
▪️تحویل جنازه
عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند.
▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد.
بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم.
سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم.
یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند.
صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم.

♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم.

♠️ کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان.
🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش  مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست.
همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم.
 شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد

نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است .

📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید، نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲ - ۷۲

  • ع ش

حضور زنان در المپیک

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ ب.ظ

المپیک ۱۹۰۰ اولین ورود زنان به المپیک بود که ۲۲ زن در رشته‌های تنیس، بادبانی، سوارکاری، کروکت و گلف در آن شرکت کردند.

مارگات آبوت آمریکایی هم یک دانشجو بود که به پاریس نقل مکان کرده بود و متوجه برگزاری یک مسابقه گلف در پاریس شد. نکته جالب این است که او نمی دانست رقابتی که در آن شرکت کرده است، المپیک است.

آبوت در آن رویداد اول شد، اما آن زمان اهدای مدال هم انجام نمی‌شد و این سنت از المپیک ۱۹۰۴ شکل گرفت. او سپس ازدواج کرد و به آمریکا برگشت. پائولا ولش استاد دانشگاه فلوریدا آمریکا و عضو هیات مدیره المپیک تحقیقاتی را در مورد زنان ورزشکار آمریکایی انجام داد و متوجه شد که مارگارت آبوت قهرمان المپیک شده است از این رو با خانواده او تماس گرفت. البته آبوت در سال ۱۹۵۵ از دنیا رفته بود، بدون اینکه متوجه شود قهرمان المپیک بوده است.

  • ع ش

نسخه

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۰۰ ب.ظ

آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی می­‌فرمودند: محضر آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی- اعلی اللّه مقامه الشّریف- بودم، کسی آمد و به ایشان گفت: آقا! من به نسخه­‌ای که برای شب­ خیزی به من دادید، مو به مو عمل کردم، امّا موفّق نمی­‌شوم. آیه آخر سوره کهف را خوانده­‌ام، دعایی را که داده­‌اید، خوانده­‌ام، صدقه هم فرمودید دادم، همه کار کردم امّا موفق نشدم.

آقا فرمودند: گوشَت را جلو بیاور تا چیزی در گوشَت بگویم. چیزی به او گفتند که دیدیم سرخ شد و عقب نشست.

بعد فرمودند: این را انجام بده، درست می­‌شود!

آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: بعدها که آن شخص پیش من آمد، خودش برایم گفت: آن روز آقا فرمودند: تو چند روز است که در منزل بد اخلاقی می­‌کنی و با همسر و بچّه­ هایت قهری، با این حال می­ خواهی خدای متعال باز توفیق شب­ خیزی به تو بدهد؟!  هیهات! این­ ها که هیچ، اگر خضرِ نبی هم تعلیمی به تو بدهد، توفیقِ شب­ خیزی نخواهی داشت!

  • ع ش