چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

گرگ باران دیده(2)

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۲۶ ب.ظ

رضا شکراللهی: شاید شما هم در گشت‌وگذار اینترنتی و مجازی رسیده باشید به مطلبی با این موضوع که اصلِ گرگ باران‌دیده گرگ پالان‌دیده یا بالان‌دیده بوده و بالان هم یعنی دام و تله و الخ. درست است که برخی فرهنگ‌نویسان این را نوشته‌اند، اما هیچ شاهدی از متون برای بالان به معنای دام و تله نیاورده‌اند. حتا خود دهخدا نیز ،به‌رغم نقل این معنا، می‌گوید از این بیت نظامی (ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر / که گرگینه پوشد به‌جای حریر) “باران فهمیده می‌شود، چه گرگان در ایام زمستان و روز باران بجهت طعمه بیرون آیند و بر سر راهها و دیها کمین کنند و اگر چیزی بچنگ ایشان نیفتد ناچار یکی از هم‌جنسهای خود را به اجتماع ریخته بدرند و بخورند.” خودِ «بالان» هم از آن کلمه‌های خوشگل و خوش‌ادای فارسی است به معنای بالنده و بالاشونده، جنبان، و نازنده و نازان، که نمی‌دانم از کی و چرا با آن قهر کرده‌ایم. از مسعود سعد سلمان است این:
چو مهر تابان تاب و چو چرخ گردان گرد
چو ابر باران بار و چو سرو بالان بال

آن‌چه می‌خوانید حاصل تفحص سیدعلی میرافضلی است درباره‌ی گرگ باران‌دیده و بالان‌دیده و پالان‌دیده و سپس روایتی تاریخی از زبان زنده‌یاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی، که بنا به این روایت معتقد بود اصل آن گرگ پالان‌دیده است. القصه، گرگ ما چه باران دیده باشد چه بالان و چه پالان، امروزه اغلب می‌گویند و می‌نویسند گرگ باران‌دیده، و به‌نظرم این تهِ ماجراست!

کی چون رخ من، دیده‌ی یاران دیده؟
کی همچو خزان من، بهاران دیده؟
من شیر نَرَم، رمیده زین بیشه‌ی خشک
گرچه مثل است: گرگ باران‌دیده.
مسیح کاشانی، درگذشته‌ی ۱۰۶۶ ق.

حکیم رکن‌الدین مسعود کاشانی متخلّص به «مسیح»، از شاعران پُرگوی فارسی است که به گفته‌ی نصرآبادی، «اشعارش قریب به صد هزار بیت است» (ج ۱، ۳۱۲). دیوان کامل اشعار او به چاپ نرسیده و این رباعی او را ما از کتاب بهار عجم (ج ۳، ۱۷۷۸) برگرفتیم.

«گرگ باران‌دیده» کنایه از آدم سرد و گرم چشیده است و از حدود ۹۰۰ سال پیش تا امروز، به همین عبارت، در متون نظم و نثر فارسی به‌کار رفته و مورد استفاده‌ی عامه‌ی مردم قرار گرفته است. وجه تسمیه‌ی این تعبیر، مثل بسیاری از تعابیر و مصطلحات کهن، مبهم است و همین ابهام، بعضی نویسندگان را به فکر انداخته که با تغییرات دل‌بخواهی در مَثَل، آن را معنی‌دار کنند. البته یک وجه تسمیه‌ی عامیانه برای آن وجود دارد: «ظاهر آن است که گرگ‌بچه از باران می‌ترسد و در وقت باران، از سوراخ خود بر نمی‌آید؛ هرچند گرسنه و تشنه باشد. اما چون گرگی بیرون خانه‌ی خود باشد و از اتفاقات، او را باران در گیرد و ببیند که از او آفتی و ضرری به این نمی‌رسد، بار دیگر دلیر می‌شود و از باران خائف نمی‌گردد.» (بهار عجم)

نظامی گنجوی قدیمی‌ترین شاعری است که به این اصطلاح تمثل جُسته (شرف‌نامه، ۱۸۸):
ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که گرگینه پوشد به‌جای حریر

ضیاء نخشبی (۷۵۱ ق) هم این مثل را به‌کار بُرده (طوطی نامه، ۱۴۰):
روزی در این باب، با گرگ مشورت کرد؛ گرگی کهنه بود باران‌دیده.

شاعران دوره‌ی صفوی از قبیل صائب، سلیم تهرانی، میرنجات، اشرف مازندرانی، مخلص کاشی و دیگران، بارها مثل «گرگ باران‌دیده» را در شعر خود آورده‌اند (رک. فرهنگ اشعار صائب، ج ۲، ۶۲۵؛ مصطلحات الشعراء، ۲۱۱؛ امثال و حکم، ج ۳، ۱۳۰۰).

«ترسیدن گرگ از باران»، به احتمال بسیار، برگرفته از باورهای عامیانه‌ی کهن در مورد حیوانات است و نباید با آن به‌گونه‌ی یک گزاره‌ی علمی برخورد کرد و در پی صدق و کذب آن برآمد. بعضی نویسندگان امروزی، دچار همین خطا شده‌اند و دنبال دستاویزهای بهتری برای توجیه منطقی این اصطلاح برآمده‌اند که گزارش آن در پی می‌آید.

گرگ بالان‌دیده
نخستین‌بار، مؤلف برهان قاطع (۱۰۶۲ ق) معنی جدید بالان را وارد فرهنگ لغات پارسی کرد: «تله که بدان جانوران را گیرند.» (ج ۱، ۲۲۵) بعد از او، عبدالرشید حسینی تتوی، مؤلف فرهنگ رشیدی (۱۰۶۴ ق) به استناد همین قول، یا به اجتهاد خود، «گرگ‌ بالان‌دیده» را جایگزین «گرگ باران‌دیده» کرد: «بالان: تله‌ی جانوران. و از این‌جاست که در مثل سایر است که کسی که مجرّب در امور باشد، او را گرگ بالان‌دیده گویند، یعنی تله‌دیده و عوام به غلط باران‌دیده گویند. و ظاهراً بعضی به واسطه‌ی تغییر لهجه، بالان را باران خواندند؛ چنان‌که شایع است میان راء و لام.» (ج ۱، ۲۰۸) رشیدی که برای معانی دیگر بالان، شواهدی از متون نظم فارسی آورده، در مورد بالان به معنی تله، هیچ نقلی که مؤید این معنی تازه باشد، اقامه نکرده است. تعبیر «گرگ بالان‌دیده» از فرهنگ رشیدی به کتاب‌های لغت و امثال راه یافته است.

گرگ پالان‌دیده
مؤلف بهار عجم (۱۱۵۲ ق) بر قول رشیدی ایراد وارد کرده، و پیشنهاد دیگری دارد: «تغلیط رشیدی که گرگ باران‌دیده غلط است و صحیح بالان‌دیده است، غلط باشد و صحیح پالان‌دیده به بای فارسی مرادف آن است. چه، بازیگران ولایت، گرگ را پالان بندند، چنانچه از اهل زبان شنیده شده و به تحقیق پیوسته.» (ج ۳، ۱۷۷۸) همین حرف را سیالکوتی (۱۱۸۰ ق) در مصطلحات الشعراء و محمد پادشاه (۱۳۰۶ ق) در فرهنگ آنندراج تکرار کرده‌اند.

کُرک باران‌دیده
فیروز منصوری در مقاله‌ای که به سال ۱۳۵۷ در مجله‌ی «هنر و مردم» به چاپ رسانده، بر آن است که شکل درست این اصطلاح، کُرک باران‌دیده است: «صورت اصلی کلمه، گرگ نیست بله کرک است؛ یعنی پوستین باران‌دیده که در آن باران تأثیر نمی‌کند. بدیهی است که باران، گرگ را مجرّب و آزموده نمی‌کند. بلکه باران، کُرک ـ پوستین یا لباس‌های چرمی ـ را از بوته‌ی آزمایش درمی‌آورد و از مرحله‌ی تجربه می‌گذراند.» (ش ۱۸۹ ـ ۱۹۰؛ ص ۵۸) برداشت استحسانی ایشان، با شواهد موجود همخوانی ندارد و آشکار است که منظور شاعران قدیم ما در ابیاتی که آورده‌اند، همان گرگ بیابانی است نه کُرک چرمین. ایجاد تناسب میان گرگ و روباه و سگ و شیر نر در اشعار مورد اشاره، مؤید این مسئله است. در حیرتم که ایشان در باب عبارت ضیاء نخشبی که می‌گوید شیر ـ سلطان جنگل ـ با گرگ باران‌دیده مشورت کرده، چه تعبیری دارند؟

بنابراین، در تعبیر «گرگ باران‌دیده»، گرگ همان گرگ بیابانی است و باران همان مائده‌ی آسمانی؛ و نحوه‌ی کاربرد مَثَل در متون قدیم و جدید، بر این امر گواه است؛ سایر حدسیات و پیشنهادها، از حمایت متون و پشتوانه‌ی کاربرد عوام و خواص بی‌بهره است.
منبع

 

گرگ پالان‌دیده ـ محمد ابراهیم باستانی پاریزی (با اندک تلخیص)

برای تروح خاطر خوانندگان که لابد خسته شده‌اند، یک نکته هم راجع به تیتر این مقاله، گرگ پالان‌دیده، عرض کنم که مربوط می‌شود به همین حوادث؛ خصوصاً میل کشیدن چشم سلطان شاه پسر قاورد- به دست عمویش- ملکشاه. [قاورد، یا قاروت، یاقورد که به ترکی معنی گرگ است]

حالا روایت افضل را بشنوید: گفت: خاکساران جهان را به حقارت منگر / تو چه دانی که در این گرد سواری باشد. سلطان شاه، روزی در بعلیاباد به عشرت مشغول بود و مجلسی چون بهشت آراسته… باری به قول فضل، آن روز: «سلطان شاه مجلسی چون بهشت آراسته و وقتی خوش می‌رفت و ندیمان را خلعت‌ها می‌داد و ولایات می‌بخشید. ناگاه، صاحب خبر آمد، یک انگشت کاغذ پیش وی فرستاد. چون آن کاغذ مطالعه فرمود، گونه‌ی او متغیر گشت. پس فرمود که: «زود مجلس برچینید تا مستی باز شهر بریم» طباع ندما به هم برآمد که: «چه حادث شده است؟»
گفت: صاحب خبر نموده که ملکشاه به اصفهان می‌رسد.
گفتند: ای پادشاه، للّه الحمد که زیادت از این نیست. از اصفهان تا کرمان صد و چهل فرسنگ است و از بعلیاباد تا شهر پنج فرسنگ. آخر، این مجلس، تمام به سر توان برد.
گفت: شما نیک می‌گویید، اما معذورید که پالان ندیده‌اید.
گفتند: ای پادشاه، پالان چه معنی دارد؟

گفت: من در خدمت پدر خویش- ملک قاورد- به عراق بودم، به همدان. چون او را واقعه آن افتاد [یعنی چون قاورد را به زه کمان خفه کردند] مرا بگرفتند، و میل کشیدند و در حالت میل کشیدن پالانی از آستر بیاوردند و بر من نهادند، و کسی بر سر آن نشست تا من حرکت نکنم…» بدین طریق بود که سلطان شاه را میل کشیدند و به قول صاحب تاریخ: «… اما حدقه باطل نشده بود.»

…مطلب را درز بگیرم و تنها به این نکته اشاره کنم که این ضرب‌المثل معروف که می‌گویند: «گرگ باران‌دیده» ظاهراً به همان صورت شناخته‌شده‌تر «گرگ پالان‌دیده» صحیح‌تر باید باشد، و مفهوم آن نیز مربوط به کسی می‌شود که یک تجربه‌ی سخت را پشت سر گذاشته باشد، و سالک یزدی درست گفته که گفته:
با کمند مهربانی، بر نمی آید ز چاه
یوسف ما، ای عزیران، گرگ پالان‌دیده است

این‌که فلانی می‌گوید: «من گرگ پالان‌دیده‌ام» مقصودش همین است که تجربه‌ی سختی را پشت سر گذاشته ام. حالا این ترکمان پسر قاورد سلجوقی که با ترکمنان گرگان قوم و خویش نزدیک است، و مردم کرمان آن‌ها را به صفت گرگ می‌شناسند، یک وقت در حدود همدان، یک پالان خر بر پشت او گذاشته‌اند و لابد دو سه تا آدم سنگین‌وزن روی آن نشسته و کاری کرده‌اند که نفس او بند آمده، و در این حالت میله‌ی آهنین سرخ‌شده از آتش را برابر چشم او آورده حرکت داده‌اند که پیه آن آب شود و کور شود، و از قضای روزگار، حالا یا سخت‌جانی خود او، یا تکان خوردن بی‌موقع او، یا سوختن دست ترکمانی که مأمور کور کردن او بوده و یا با حسن نیّت رحم آمدن مأمور و کوتاه آمدنش، این آدم چشمش کور تمام و کمال نشده، و لابد کم‌سو شده، و چنان که می‌دانیم به قول افضل: «… سلطان شاه را، بنا بر تقدیر سمیع بصیر، آینه نظر از راه قصد تیره نشد، و بادام بصر از سنگ تکحیل شکسته نگشت. و شخصی از خدمِ پدرش، او را از لشکرگاه ملکشاه [در همدان] بدزدید و بر پشت خویش به کرمان آورد.» و ما می‌دانیم که از راه میان‌بُر هم که آمده باشد، بیش از هزار کیلومتر راه را بریده است!

باری، این گرگ‌زاده‌ی ترکمن نیمه‌نابینا، چنین آزمایش سختی را پشت سر داشته می‌دانسته که اگر ملکشاه به کرمان برسد، بار دیگر با او همان معامله را خواهد کرد؛ بدین سبب، به اطرافیان گفته بود: «شما معذورید که پالان ندیده‌اید!»

حالا به نظر شما، آیا «گرگ پالان‌دیده» درست‌تر است یا گرگ باران‌دیده؟ گرگی که نه از باران، بلکه به قول باباطاهر: که گرگ از هی هی چوپان نترسد.

منبع: نامه‌ی ایران؛ مجموعه مقاله‌ها، سروده‌ها و مطالب ایران‌شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان‌پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی