چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

در یمنی...پیش منی

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۳۶ ق.ظ

▪️حکایت یک زیارت▪️

علّامه آیةالله حاج سیّدمحمّدحسین طباطبائی رضوان الله علیه

🔹عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگوارى بود. ما در معیّت ایشان براى تحصیل بنجف اشرف مشرّف شدیم، و ایّام عاشورا براى زیارت بکربلا مى ‏آمدیم،

🔹و پس از پایان این مدّت چون به تبریز مراجعت کردیم؛ روز عاشورائى ایشان در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود، مى‏ گوید:

🔹دلم ناگهان شکست؛ و با خود گفتم ده سال در کنار مرقد مطهّر حضرت‏ أباعبد الله الحسین در روز عاشوراء بودیم، و امروز از این فیض محروم شده‏ ایم.

🔹یکمرتبه دیدم که در حرم مطهّر در زاویه حرم بین بالا سر و روبرو ایستاده ‏ام، و رو بقبر مطهّر مشغول خواندن زیارت هستم. و حرم مطهّر و خصوصیّات آن بطور سابق بود؛

🔹ولى چون روز عاشورا بود، و مردم غالباً براى تماشاى دسته و سینه زنان مى ‏روند، فقط در پائین پاى مبارک، مقابل قبر سائر شهداء چند نفرى ایستاده؛ و بعضى از خُدّام براى آنها مشغول زیارت خواندن هستند.

🔹و چون بخود آمدم دیدم در خانه خود نشسته، و در همان محلّ مشغول خواندن بقیّه زیارت هستم.

📚 «مهر تابان» ص ۴۱

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی