در استقبال از گشایش موزه نفت سوزها در کرمان
«در استقبال از گشایش موزه نفت سوزها در شهر کرمان...»
نفت و فانوس
به نفت مخزن خود گفت فانوس:
چرا این گونه هستی زشت و بدبو؟
ز نزد من برو بیرون و دیگر
بدین حالت گذر منما از این سو
که بر گرد وجودم در طوافند
همه شب تا سحر عشاق مه رو
تو را می باید از دامن زدودن
مرا ای کاشکی می بود جارو
تبسم کرد نفت مخزن وگفت:
مشو غره به حسن خال و ابرو
رفیق خویش را دشمن مپندار
نشاید راندنش با جور پارو
مده ترجیح صورت را به سیرت
بسا بد چهره که باشد نکو خو
مه تو از چه ما می زند سر
رخ تو با وجود ماست نیکو
روم اما بدان با رفتن من
نخواهی داشت جز لختی دگر سو.
بیژن شهرامی
- ۹۹/۱۲/۲۳