حکایتی از شاهرخ شاه
پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ
یکی از امیران درگاه شاهرخ تیموری بسیار بخشنده و بنده نواز بود. به همین سبب به مردم تهی دست زر و سیم می داد و در عوض از آنها می خواست که پس از مردن شاهرخ آن را بپردازند! گروهی از بدخواهان نزد شاهرخ رفتند و او را از ماجرا آگاه کردند و پادشاه را نسبت به آن امیر بدبین کردند تا اینکه روزی از دشت خشم به امیر گفت: چگونه است که روزگار تو به وجود من چرخد و تو خواهان مرگ من هستی! امیر گفت: پادشاه چگونه به چنین نتیجه ای رسیده اند؟ گفت: از آنجا که قرض بسیار به مردم می دهی و آنها را به مرگ من وعده می دهی! امیر گفت: آری همین طور است که شنیده ای، اما من برای این به مردم قرض می دهم که پیوسته قرض دار تو و خواستار دوام عمر تو باشند تا به این سبب از دادن قرض خود رهایی یابند.(
- ۰۰/۰۱/۰۵