چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

حکایتی از شاهرخ شاه

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

یکی از امیران درگاه شاهرخ تیموری بسیار بخشنده و بنده نواز بود. به همین سبب به مردم تهی دست زر و سیم می داد و در عوض از آنها می خواست که پس از مردن شاهرخ آن را بپردازند! گروهی از بدخواهان نزد شاهرخ رفتند و او را از ماجرا آگاه کردند و پادشاه را نسبت به آن امیر بدبین کردند تا اینکه روزی از دشت خشم به امیر گفت: چگونه است که روزگار تو به وجود من چرخد و تو خواهان مرگ من هستی! امیر گفت: پادشاه چگونه به چنین نتیجه ای رسیده اند؟ گفت: از آنجا که قرض بسیار به مردم می دهی و آنها را به مرگ من وعده می دهی! امیر گفت: آری همین طور است که شنیده ای، اما من برای این به مردم قرض می دهم که پیوسته قرض دار تو و خواستار دوام عمر تو باشند تا به این سبب از دادن قرض خود رهایی یابند.(

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی