چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

شوخی با شعر لسان الغیب

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۵۹ ب.ظ

1. «به آب روشن می عارفی طهارت کرد»/ و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد...
2. «برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر»/ لیلی آمد دم در، گفت: بیا! برق آمد!...
 3. «داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید»/ صد و یک عیب چو شد، دلق من از کار افتاد...
 4. «مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش»/ گفت: دنیا شده از مشکل پر، این هم روش...
 5. «در آستین مرقع پیاله پنهان کن»/ که چوب و غیره در آن ناگهان فرو نکنند...
6. «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را»/ به دستش می‌دهم کاری که بار آخرش باشد...
7. «چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را»/ ولی از روی پایم خواهشا بردار دستت را...
 8. «خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد»/ بعد از این آب خرابات چه آبی بشود...
9. «غلام همت آنم که زیر چرخ کبود»/ اگرچه له شود اما شکایتی نکند...
10. «صوفیان واستدند از گرو می همه رخت»/ بنده از شرم شدم پشت درختی پنهان...
11. «جمیله‌ای است عروس جهان، ولی مگذار»/ که این زمان حرکت‌های او شود موزون...
12. «پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست»/ آن‌قدر عربده زد، آبروی ما را برد...
 13. «دستی به جام باده و دستی به زلف یار»/ پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟...
14. «سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد»/ بی‌خبر بود که ما مشترک کیهانیم!...
 15. «دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک»/ رند باید چیز دیگر را نگهداری کند...
16.«چمن خوش است و هوا دلکش است و می بی‌غش»/ مرا فقط نگرانی ز گشت ارشاد است...

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی