چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

پدرم پیش از انقلاب سالها در تیپ 37 زرهی شیراز توفیق خدمت داشت و به همین جهت در آن شهر می زیست و خاله ام که آن ایام دانش آموز متوسطه دوم بود و در کنگاور زندگی می کرد با نوشتن نامه از او خواست برایش انشاء بنویسد!

او هم که قلمی شیوا و انسی تحسین برانگیز با شعر و ادب فارسی داشت برایش نوشت و پست کرد و ظاهراً این ماجرا چند بار تکرار و باعث سربلندی خاله ام جلوی معلم و دوستانش شد!

  • ع ش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی