چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

۲۸۹ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

حکایت گردو

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۵ ب.ظ

پیامبر و بچه های کوچه

بچه ها توی کوچه بازی می کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله)که برای نماز راهی مسجد بود، به بچه ها نزدیک شد و سلام کرد .بچه ها که اخلاق پیامبر رو می شناختند دویدند جلو و عبای پیامبر رو گرفتند و اصرار کردند که با ما بازی کن .پیامبر لخندی زد و با بچه ها مشغول بازی شد . بچه ها دوست داشتند شتر بازی کنند .پیامبر اکرم بچه هارو نوبتی پشت خودش سوار می کرد و توی کوچه راه می برد. تا اینکه یکی از یاران پیامبر که در جستجوی آن حضرت بود، حضرت رو در حال شتر بازی با بچه ها یافت و گفت یا رسول الله همه توی مسجد منتظر شما هستند .وقت نماز دیر می شود. پیامبر دوست نداشت با بی توجهی به میل بچه ها بازی رو رها کنه و به مسجد بره .به همین خاطر فکری کرد و به صحابی خودش (یار پیامبر) فرمود به خانه من برو و برای بچه ها گردو بیاور.

صحابی طبق فرمایش پیامبر به خانه ی ایشان رفت و برای بچه ها مقداری گردو آورد .پیامبر به بچه ها گفت قبول می کنید شترتان را به این گردوها بفروشید؟

بچه ها گردو ها را گرفتند و پیامبر را رها کردند.

 

امام حسن با اخلاق محمدی

روزی امام حسن مجتبی علیه السلام از کوچه عبور می کرد .عده ای از کودکان را دید که در حین بازی مشغول خوردن نان خشک هستند. بچه ها تا امام مجتبی را دیدند به خاطر مهربانی همیشگی که از او دیده بودند، از امام خواستند از اسبش پیاده شود و مهمان آنها شود .امام بی درنگ پیاده شد و با رعایت آداب بازی بچه ها، مهمان  آنها شد و از نان خشکشان خورد .سپس مثل بازی خاله بازی، اکنون امام بچه ها را با خود به خانه برد و از آنها پذیرایی گرمی نمود. سپس به همه بچه ها لباسهایی هدیه داد و بعد از این همه محبت ،فرمود باز هم در این بذل و بخشش بچه ها از من جلوتر بودند. زیرا آنها هر چه داشتند به من دادند اما من به جز آنچه به بچه ها دادم چیزهای زیاد دیگری هم در خانه دارم .

  • ع ش

عید

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ

پیامبر (ص) روزی برای ادای نماز عید از منزل خارج شدند، دیدند بچه ها با همدیگر بازی می کنند و شاد هستند ولی در کنار این بچه ها، بچه ای که لباس کهنه و پاره به تن داشت، گریه می کند.

حضرت نزد او آمد و فرمود: چرا گریه می کنی و با بچه ها بازی نمی کنی؟

بچه که آن حضرت را نمی شناخت، گفت: ای مرد به من کاری نداشته باش، پدرم در یکی از جنگ های اسلامی شهید شده، مادرم شوهر دیگری کرده، مال مرا خوردند و مرا از خانه خود بیرون کرده اند، نه غذا دارم، نه آب و نه لباس و نه خانه ای که به آن پناه ببرم! چون دیدم بچه ها با شادی با همدیگر بازی میکنند ، غم و مصیبت من تازه شد و گریه ام برای این جهت است.

رسول خدا دست بچه را گرفت و فرمود: آیا راضی نیستی که من پدر تو و دخترم فاطمه خواهر تو و علی عموی تو و حسنین برادران تو باشند؟

وقتیکه بچه یتیم پیامبر را شناخت گفت: چگونه راضی نباشم یا رسول الله!

پیامبر او را بسوی خانه خود برد و لباس نو به او پوشاند و غذا به او داد و موجب خوشحالی او شد.

بچه یتیم با لبهای خندان از خانه بیرون آمد و بسوی بچه ها دوید.

بچه ها گفتند تو قبلا گریه می کردی، چطور شد که الان شاد و مسرور هستی؟

بچه یتیم گفت: من گرسنه بودم سیر شدم، برهنه بودم لباس نو به تن کردم، یتیم و بی پدر بودم، پدری چون رسول خدا، خواهری چون فاطمه زهرا، عمویی چون علی و برادرانی چون حسن و حسین پیدا کردم.

بچه ها گفتند: کاش پدران همه در این جنگ کشته می شدند و چنین افتخاری نصیب ما می شد.

  • ع ش

معبد ناهید

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۷ ب.ظ

معبد           فرشته               باران

                                               گزارشی از معبد آناهیتای کنگاور                        بیژن شهرامی


هر روز صبح که شال و کلاه می کنم تا به مدرسه بروم از کنار محوطه باستانی معبدی بزرگ می گذرم که 2200 سال قبل ساخته شد تا در آن از آناهیتا یا همان فرشته افسانه ای باران و چشمه ها تجلیل به عمل آید.

این اثر تاریخی که بعد از تخت جمشید،دومین بنای سنگی ایران باستان به شمار می آید در مرکز شهر تاریخی کنگاور قرار گرفته است چنان که سالها یکی از محله های شهر بر رویش ساخته شده بود و بعدها در راستای سر و سامان دادن به آن برچیده شد.

معبد آناهیتای کنگاور بر روی تپه ای ساخته شده است ؛به این شرح که قطعه سنگهایی مرمرین را از معدن سنگ «شل مران» واقع در کوه مجاور شهر تراشیدند و به صورتی رمز آلود حمل کردند تا در چهار سویش دیوار بکشند. بعد هم دهها ستون سنگی تنومند به شکل معابد یونان درست کردند تا بر روی دیوارهای چهارگانه بگذارند.

دیوارها و ستونها که آماده شد در وسط حیاط بنای نیایشگاه را ساختند و در ضلع جنوبی هم پلکانی دو طرفه مثل تخت جمشید ساختند تا  راه دسترسی به آن باشد.

خوب است بدانید که در معبد کنگاور رد پای معماری هخامنشی و یونانی را همزمان می توان مشاهده کرد بدین ترتیب که بزرگی قطعه سنگها آدمی را به یاد بناهای باشکوه هخامنشی می اندازد و ستونها تداعی کننده معابد آتن هستند.

این مهم به این خاطر است که معبد محصول دست هنرمند اشکانیان است که بعد از زوال دولت هخامنشی و بیرون راندن دولت سلوکیان-یا همان جانشینان اسکندر- از ایران به قدرت رسیدند.

راستی این را هم بگویم که مجسمه ای از آناهیتا در طاق بستان کرمانشاه دیده می شود که مربوط به عهد ساسانی است و به شکل بانویی است که کوزه آبی را بر دوش خویش دارد.

ناگفته نماند که معبد آناهیتا در چشم مردم آن زمان این منطقه دارای قداست خاصی بوده است چنان که مردگان خود را در خمره می گذاشتند و رو به دیوار غربی معبد به خاک می سپردند.چنان که امروزه چند تا از این خمره ها از دل خاک بیرون کشیده شده و در موزه معبد به تماشای بازدیکنندگان گذاشته شده است.

حالا که یادی از موزه شد این را اضافه نمایم که در محوطه جنوبی قرار دارد،قبلا دبستان بوده و حالا با تغییر کاربری و نوسازی به موزه آثار به دست آمده از معبد آناهیتا تبدیل شده است.شاید اگر بگویم من در همین دبستان (ببخشید موزه) دوران ابتدایی ام را گذرانده ام شاید باور نکنید ولی این واقعیت دارد.

در ادامه با ذکر این نکته که معبد آناهیتای کنگاور بعد از مسلمان شدن مردم از رونق افتاد و با زلزله ای ویرانگر آسیب دید این مطلب را هم یادآور می شوم که سالهاست کار مرمت آن به آهستگی در حال اجراست که بازچینی سنگها و ستونهای دیوار غربی معبد از جمله آنهاست.

راستی اگر روزی به شوق دیدن معبد آناهیتا به استان کرمانشاهان و شهر کنگاور- که به قول رهبر فرزانه انقلاب منزل گاه عاشقان حسینی بوده و هست -آمدی یادت باشد به زیارت امامزاده ای که بقعه مطهرش در کنار معبد قرار گرفته است هم نائل شوی و از نان برنجی شهرمان به رسم سوغات به خانه ات ببری.

 

  • ع ش

غیبت

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۸ ق.ظ

حجة الاسلام سید احمد فاطمی نقل می‌کند:

در اوایل طلبگی‌ام، روزی مرحوم علامه طباطبایی به حجره‌ام تشریف آوردند و فرمودند:

« به ظاهر در این جا غیبت شده است! »



گفتم: بله؛ پیش از آمدن شما، چند نفر که درسشان از من بالاتر بود، این جا بودند و غیبت کسی را کردند. علامه فرمودند:

« باید می‌گفتی از این جا بروند، این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛ اتاق خود را عوض کن.»

  • ع ش

آزردن شوهر

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۸ ق.ظ

آزردن شوهر

آزردن شوهر

یکی از شاگردان شیخ نقل می کند : زنی بود که شوهرش سید وازدوستان جناب شیخ بود ، او خیلی شوهر را اذیت می کرد. پس از چندی آن زن فوت کرد، هنگام دفنش جناب شیخ حضور داشت بعد می فرمودند :

((روح این زن جدل می کند که : خوب ! مُردم که مُردم چطور شده !. موقعی که خواستند او را دفن کنند اعمالش به شکل سگ درنده سیاهی شد، همین که این خانم فهمید که این سگ باید با او دفن شود، متوجه شد که چه بلایی در مسیر زندگی بر سر خود آورده، شروع کرد به التماس والتجاء ونعره زدن! دیدم که خیلی ناراحت است لذا از این سید خواهش کردم که حلالش کند، او هم به خاطر من حلالش کرد، سگ رفت واو را دفن کردند! ))

 

غصب حق پیرزن

یکی از شاگردان شیخ که پس از صرف غذایی ، حال معنوی خود را ازدست می دهد ، از شیخ یاری می خواهد ، شیخ می فرماید :

(( آن کبابی که خورده ای ، فلان تاجر پولش را داده که حق پیرزنی را غصب کرده است . ))

کیمیای محبت صفحات ۱۴۱ و۱۴۶ 

  • ع ش

آرامگاه نظامی گنجوی

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ


  • ع ش

بدون شرح26

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ب.ظ

05-Motaharek[wWw.KamYab.ir]

  • ع ش

بدون شرح23

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ب.ظ

09-Motaharek[wWw.KamYab.ir]

  • ع ش

بدون شرح21

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ب.ظ


  • ع ش

شنا

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ب.ظ


  • ع ش