چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

۲۸۹ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

نفرین علی علیه السلام و دعای ما

شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۵ ب.ظ

* این کشور باید روی پای خود بایستد برای اینکه اگر نایستد, مغبون شده و بد کرده یک وقت کشوری است که امکاناتی در اختیار ندارد اما بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که «مَن وجدَ ماءً و تُراباً ثم افتقر فأبعده الله» فرمود کشوری که آب دارد خاک دارد مع ذلک فقیر و محتاج باشد خدا آن را از رحمت دور بدارد این نفرین علی است! نفرین علی دیگر به مراتب بالاتر از دعای ماست صریح فرمود: «مَن وجدَ ماءً و تُراباً ثم افتقر فأبعده الله» ملّتی که آب دارد خاک دارد ولی محتاج است خدا او را از رحمت خود دور کند! حالا شما بیا قرآن به سر بکن در برابر نفرین علی، نمی‌شود!.آیت الله العظمی جوادی آملی

  • ع ش

قرآن

شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۸ ب.ظ

انس با قرآن

علاّمه اقبال لاهوری ـ شاعر معروف پاکستانی ـ از آغاز عمر خود قرآن را با آواز بلند قرائت می کرد. روزی پدرش از کنار او گذشت و گفت: اقبال! روزی تو را نکته ای درباره قرآن خواهم گفت: چندی بعد هنگامی که اقبال مانند همیشه مشغول تلاوت قرآن بود، پدرش گفت:«قرآن را چنان بخوان که گویی هم اکنون از جانب خدا بر تو نازل شده». این سخن پرمعنی در دلش تأثیر عمیقی گذاشت.از این زمان به بعد اقبال قرآن را همیشه با لحن جالب و دلنشین و روح بخش قرائت می نمود و در آن حال گریه می کرد. به طوری که اوراق مصحف از اشک های وی تر می شد. این نسخه قرآن در کتابخانه اسلامیه کالج لاهور محفوظ است.

اقبال در نامه ای به خواهرش چنین نوشت:«هنگامی که به زندگی گذشته ام نگاه می کنم، بسیار تأسف می خورم که چرا بخش عمده ای از عمرم را پیرامون مطالعات فلسفه اروپا تلف کرده ام.خدا به من نیروی فکری عطا کرده بود. اگر این نیرو را در مسیر مطالعه و تحقیق علوم دینی صرف می کردم لااقل خدمتی به دین اسلام انجام داده بودم.

آخرین کتاب اقبال لاهوری حواشی بر قرآن مجید نام دارد که به زبان انگلیسی نگاشته است.

نقش قرآن چون که بر عـالم نشسـت

نقشه های پاپ و کاهـن را شکسـت

فاش گویم آنچه در دل مضمر اسـت

این کتابی نیسـت چیـز دیـگر اسـت

چونکه در جـان رفت جان دیگر شود

جان که دیگر شـد جهـان دیـگر شود

  • ع ش

خاطره شنیدنی

شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

خاطره شنیدنی آیت الله مکارم از مرحوم علامه طباطبایی
آیت الله مکارم در تبیین شخصیت علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان فرمودند:ایشان قبل از انقلاب گفتند من دوست دارم ترجمه جلد اول تفسیر المیزان را شما ترجمه کنید و من هم گفتم چشم.
 
استاد برجسته درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: البته من با وجود این که شاگرد علامه بودم اما در مباحث تفسیری صاحبنظر بودم و به ایشان گفتم اگر جایی نظرم با نظر شما تفاوت داشت، اشکالی ندارد که نظر خودم را بیان کنم و ایشان نیز در پاسخ بنده با بزرگواری فرمودند اشکالی ندارد، اگر ما خودمان، همدیگر را نقد کنیم بهتر است از این که دیگران ما را نقد کنند.
 
حضرت آیت الله مکارم شیرازی اضافه کرد: مرحوم علامه به من گفتند اگر اشکالی داشتی بیا پیش من و به من بگو و جواب را دریافت کن، من گفتم اگر قانع نشدم چه ایشان گفتند نظرت را بنویس و نظر من را هم بنویس و این موضوع یک بار در مساله جبر و تفویض اتفاق افتاد.
 
این مرجع تقلید یادآورشد: مرحوم علامه طباطبایی به شدت در برابر شاگردان خود متواضع بودند و اساتید باید در شیوه رفتار با شاگردان از ایشان الگو بگیرند.

  • ع ش

عکس طنز

شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۵ ق.ظ


  • ع ش

بچه های خونگرم جنوب

شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ق.ظ


  • ع ش

حکایتی از میرفندرسکی

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۱ ب.ظ
از جمله کرامات حکیم میر فندرسکی آن است که گفته اند: هنگامی که وی به یکی از شهرهای هندوستان- در ایام سیاحت- رفت. اهالی ان شهر بت پرست بودند. میر روزی به پرستش گاه آن شهر وارد شده ، و از عبادت خانه آن ها بازدید کرد .

پا براهنه به گفت وگو پرداخت و آنها را از بت پرستی بازشان داشت و به اسلام فراخواند. انواع دلایل و براهین از دو سو بیان گشت.
عبادت خانه، بسیار قدیمی و محکم بود ، و حضرات کفار به این اندیشه افتادند که در موقعیت بدست آمده ، تطئه ای در مذهب میر کنند. از همین رو به میر فندرسکی گفتند: از جمله دلایلی که دلالت بر حقیقت دین ما ، و سستی دین تو وهم کیشان تو دارد آن است که چنان چه در شهرهای شما دیده ایم ، مسجد های شما بزودی خراب میشود ، و پس از صد سال که از بنای آن می گذرد ، اثری از آن نمی ماند؛ ولی عبادت خانه های ما از زمان ساخت تا اکنون که دو یا سه هزار سال از بنای آن می گذرد ، برجا مانده ، تغییری در آن رخ نداده ، وسال ها است که بدین محکمی باقی مانده است و همین دلالت بر بطلان مذهب تو دارد ؛ چرا که حقیقت ، ماندنی ، و باطل ، در معرض زوال است.
میر در پاسخ گفت: دلیل بر انهدام زود هنگام مسجد های ما آن اعمال و ذکرهایی که مورد پذیرش حضرت باریتعالی هستند، عمارت های این دنیا توان تحمل چنین عبادت هایی را نداشته ، و خراب می شوند؛ اما در معبدهای شما اذکار واورادی خوانده میشود که پسندیده درگاه خداوند نیست، و اعمال شما به نزد او مقبول نمی افتد  پس در این صورت ، اگر اذکاری که ما در مساجد خودمان می گوییم را در یکی از این معابدی که چنین از آنها تعریف می کنید ، بگوییم ، آن مکان ، در برابر ن همه خضوع و خشوع ، و از هیبت نام حق تعالی  فرو خواهد ریخت، و هر آینه خراب خواهد شد.

آنان استدلال میر را دور از ذهن دانسته و گفتند: تو از اهل اسلامی و اکنون در این جا حاضر هستی ، پس آن ذکرها را در این جا بگو ، و به هر صورت که خواهی ، هر آن چه می دانی را انجام ده. آن گاه اگر خللی به این ساختمان وارد آمد که در می یابیمدر ادعایت راست گفته ای ، و اگر نه ، باید گفتار ما را بپذیری ، به مذهب ما در آیی ، و خدایان ما را بخوانی.

 میرفندرسکی ادامه دیدار را به فردا انداخت و خود شب را به راز و نیاز پرداخت. فردای آن روز به سوی پرستش گاه به راه افتاد. زنان و مردان گردهم آمده بودند و غوغایی برپا بود. میر به پرستش گاه وارد و به بالای بام رفت. با صدای بلند اذان گفت. با اذان او همه ارکان برج و باروی پرستش گاه به تکان در آمد. پس از اذان، تبه زیر آمد و وارد پرستش گاه شد. درمیان بت ها رو به قبله حقیقی با فروتنی نماز ظهر و عصر به پاداشت. سجده شکر به جا آورد. از پرستش گاه بیرون آمد، هنوز چندگامی از آن دور نشده بود که آنجا فرو ریخت و بعد هم طوفانی به پاخاست و خاک آن را با خود برد. دیگر در آن شهر اثری از پرستش گاه برجا نماند. پس از این واقعه، تمامی اهالی به اسلام گرویدند و از خوبان و نیکان گشتند.
پس از درگذشت وی برخی از مرتاضان هند به باور آن که بدن او کیمیا بوده است به اصفهان آمدند تا نبش گور کنند و بدن او را درآورده به هند ببرند. سرپرست گورستان میر، شبانگاهان او را در خواب می بیند و درباره انگیزه هندوان، او را آگاه می کند. چون سپیده دم زد سرپرست گورستان، بزرگان را خبر می کند و راز خواب و انگیزه مرتضان را به آنها بازمی گوید. با کوشش تمام و همکاری بزرگان، مقدار معینی از پیرامون گور را از پهنا و درازا و ژرفا کنده و توی آن را قیراندود کردند و سدی چون سد سکندر از قیر ساختند و این خبر به گوش همگان رسید.
  • ع ش

علامه مجلسی و میرفندرسکی

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۸ ب.ظ


معروف است که مرحوم ملامحدتقی مجلسی، پدر علامه مجلسی، او را به خانه خود دعوت کرد تا شاید بین وی و ملامحمد باقر مجلسی دوستی و هم نشینی فراهم شود. ماه رمضان بود. پس از چند لحظه ای، مرحوم میر کاسه ای آلو خواست. سپس میر آلویی برداشت و در دهان گذاشت. محمدباقر که اهل شریعت بود و بسیار پای بندآن، دگرگون شد و بیش از این تحمل نیاورد. از جا برخاست و با اعتراض به پدر که این چه مهمان بی دینی است که تو داری و چرا با او هم نشین شده ای؟ از اتاق بیرون رفت.

سپس میر به آخوند ملامحمدتقی توضیح داد که چون من دیدم او اهل شریعت است و از وی ترویجات کامله به ظهور می رسد، خواستم که به طریقه ما میل پیدا نکند. گرچه آلو را در هان گذاشتم، ولی آن را به بیرون انداختم.

  • ع ش

لطیفه

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۰۵ ب.ظ



شخصى پس از یک ماه گرسنگى که سخت ناتوان و لاغر شده بود، براى رؤیت ماه در شب عید فطر به روى بام رفته بود، وقتى پس از زحمت زیاد رؤیت نصیبش شد و هلال ماه را به قول شاعر" نازک و نزار" چون ابروى دلدار دید، خطاب به آن چنین گفت: مگر لازم بود خود و مردم بیچاره را بدین صورت درآورى؟

  • ع ش

بزرگمهر این چنین گفت:

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۵ ب.ظ

انوشیروان ، بزرگمهر حکیم را گفت: ای حکیم بزرگ، ما را آگاه کن و خبر ده از امور دشوار و جواب بده به نیک ترین صورت تا آگاه شوم و شک از دل برود .
حکیم بزرگمهر گفت: ای پادشاه بپرس از آنچه دشوار است. از خدای تعالی کمک می‌گیرم تا مرا توفیقی نیکودهد به جواب دادن که او بر همه چیز تواناست و نیرو ده جان و خرد است.
گفت: اندرین جهان چه خواهیم تا نعمت هر دو حهان خواسته باشیم؟ گفت: سه چیز، تندرستی ، ایمنی ، مال و نعمت.
گفت: در جوانی چه بهتر و در پیری چه بهتر؟ گفت: در جوانی دانش آموختن و در پیری ، به‌کار بردن.
گفت: چه چیز است که به همه وقتی سزاوار است؟ گفت: به وظیفه‌ی خود مشغول بودن و خویشتن شناختن.
گفت تدبیر با که کنیم؟ گفت: با آن کس که سه چیز در وی باشد‏؛ دین و دانش و دوستی.
گفت: بدین جهان که خردمندتر؟ گفت: آنکه به کارها پیش تر.
گفت: نیکی کردن بهتر است یا از بدی دور بودن؟ گفت از بدی دور بودن بهترین همه‌ی نیکی‌هاست.
گفت: بهتر از زندگانی چیست؟ گفت: بهتر از زندگی، نیکنامی‌و بدتر از مرگ بیم است.
گفت: توانگری بهتر یا پارسایی؟گفت:پارسایی. پس گفت: پارسا بینم اندر بلا و توانگر اندر ناز و نعمت، آن بلا که گذرد نه بلاست و آن نعمت که بگذرد نه نعمت است.
گفت: از زندگی‌ها که خوشتر؟ گفت: آن که در وی امید بود.
گفت: هیچ کس هست که او بدین جهان ایمن زید؟ گفت: آن کس که او را دو چیز گرد آید؛ یکی بی گناهی‏ٌ،دیگر اندوه نخوردن بر آن چیزی که او را از آن چاره نیست.
گفت: تمام کارها به چند چیز اندر است؟ گفت: در دو چیز یکی اندیشه‌ی پیش از کار، دیگر کوشش اندر کار.
گفت: چه چیزیست از چیزها که چشم بدان روشن شود؟ گفت: زن پارسا و فرزند نیک.
گفت: از مردمان که سزاوار تر به رحمت؟ گفت: کریمی‌که بد گوهری بر او چیره شود.
گفت: کدام وقت در زندگی آدمی‌از همه ضایع تر؟ گفت: وقتی که بتواند در حق انسانی لطف کند، حاجتی را براورد و از آن خودداری کند.
گفت: از جورها کدام بزرگتر؟ گفت: دروغ گفتن.
گفت: از مردمان کیست که پشیمانی او سخت تر است؟ گفت: آنکه کردار نیک در حق ناسپاس کند.
گفت: آغاز همه‌ی نیکی ها چیست؟ گفت: دانایی.
گفت: از دوستان کدام دوست بهتر؟ گفت: آن که نیکدل تر .
گفت: از باد روان تر چیست؟ گفت: خبر بد.
گفت: از همه چیزها چه بیشتر؟ گفت: بخشش خداوند.
گفت: کدام کار سودمندتر؟ گفت: نیکی که دیگران را از آن بهره بود.
گفت: از شهد خوشتر چیست؟ گفت: فرزند نیک و دوستی دوستان راست.
گفت بخشایش ایز بر که سزاوارتر؟ گفت: بر آنکه بر خلق خدای بخشنده تر.
گفت: مردم را خرد از چه افزاید؟ گفت: از آموختن علم وادب و هنر.
گفت: از کارها کدام زیانبارتر؟ گفت: رفتن از پی هوای نفس، کز آن بدنامی‌حاصل شود.
گفت: سزاوارتر از همه‌ی مردم به ملامت کیست؟ گفت: آنکه آزموده را آزماید.
گفت: خرد مردمان از چه بود؟ گفت: خرد اندر آموختن است.
گفت: از مردمان کیست که خداوند از او خشنود است؟ گفت: آنکه به داده‌ی او قانع و سپاسگذار است.
گفت: از مردم که را دشمن بیشتر؟ گفت: مردم بی خرد و ناساز و بد زبان را.
گفت: بردباری در چیست؟ گفت: در خرسندی
.

  • ع ش

عید فطر مبارک

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ب.ظ


  • ع ش