چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۵۴ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

چه چیزمان شبیه پیامبر است؟

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۰، ۰۵:۳۰ ب.ظ

💠 برخورد پیامبر با زنِ خواننده مشرک

ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
– ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪه‌ﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
- ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
– ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامه‌ای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.
– ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمی‌آید، فراموش خاص و عام شده‌ام، به سختی زندگی می‌کنم.

🔻 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.

عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ!

ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.
ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!

ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟

📚 منبع: علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ۱۳۹۱، به نقل از ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ،۹/۲۷۰

  • ع ش

اسب عاریتی

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۰، ۰۵:۲۶ ب.ظ

یکی اسبی به عاریت خواست،
گفت: دارم اما سیاه هست !
گفت: مگر اسب سیاه را سواری نشاید شد؟!
گفت: چون نخواهم داد همین قدر بهانه بس است...!

 عبید زاکانی

  • ع ش

درخدمت پدر و مادرت باش

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۰، ۰۵:۲۳ ب.ظ

در خدمت پدر و مادر باش !

جوانی به محضر رسول خدا (ص) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا!
 خیلی مایلم در راه خدا بجنگم. حضرت فرمود: در راه خدا جهاد کن؛ اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی بود و از نعمت های بهشتی بهره مند می شوی و اگر بمیری، اجر تو با خداست.

 چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده شده و مانند روزی که از مادر متولد شدی، از گناه پاک می گردی. جوان عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم پیر شده اند و می گویند: ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم.

پیامبر (ص) فرمود: در محضر پدر و مادرت باش. سوگند به آفریدگارم!
 یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن، بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است!

  • ع ش

شعری در وصف امام جواد(ع)

شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۳ ب.ظ

در ستایش امام جواد(ع)

از نسل گل و گلاب هستی آقا

بخشنده ترین سحاب هستی آقا

فرزند عزیز عالم اهل البیت

از نسل صحیفه و کتاب هستی آقا

اصحاب سؤال اگر همه گرد آیند

والله که صاحب جواب هستی آقا

مردم همگان بسان معدن هستند

تو معدن زر ناب هستی آقا

محبوب خدا و بندگانش هستی

شافع به گه حساب هستی آقا

تشخیص ره از چه است اکنون دشوار

در ظلمت شب ،شهاب هستی آقا

هم اسم پیمبری و هم رسمش هم

آیینه بوتراب هستی آقا

گویند به تو جواد ای مهتر قوم

امید دل شباب هستی آقا

مأوای عموم بی پناهانی تو

معمار دل خراب هستی آقا

آیی ز دری برون که سائل بر اوست

عامل به سفارشات باب هستی آقا.

بیژن شهرامی

  • ع ش

شهر زیبای هرات

شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۰۸ ب.ظ

  • ع ش

نوبت ما

شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۰، ۰۶:۴۴ ب.ظ

وای از روزی که قاضی‌مون خدا بی
 سر پلّ صراتُم ماجرا بی

رفیقون بگذرند نوبت به نوبت
وای از وقتی که نوبت زآن ما بی

باباطاهر

  • ع ش

دعای داریوش کبیر

جمعه, ۱۸ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۸ ب.ظ

 

آرزوی داریوشِ بزرگ، ۲۵۰۰ سالِ پیش، برایِ ایران‌زمین، در سنگ‌نبشته‌ای از پارسه (تختِ جمشید)
«اهورامزدا این کشور را بپاید از سپاهِ دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید، نه سپاهِ دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ.»

  • ع ش

شعری از فریدون مشیری

جمعه, ۱۸ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۷ ب.ظ

 

گفت دانایی که: گرگی خیره سر

 

هست پنهان در نهاد هر بشر!


لاجرم جاری است پیکاری سترگ

 

روز و شب، مابین این انسان و گرگ


زور بازو چاره ی این گرگ نیست

 

صاحب اندیشه داند چاره چیست


ای بسا انسان رنجور پریش

 

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش


وی بسا زور آفرین مرد دلیر

 

هست در چنگال گرگ خود اسیر


هر که گرگش را در اندازد به خاک

 

رفته رفته می شود انسان پاک


وآن که با گرگش مدارا می کند

 

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

 

در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر


روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر


مردمان گر یکدگر را می درند

گرگ هاشان رهنما و رهبرند


اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگ ها فرمانروایی می کنند


وآن ستمکاران که با هم محرم اند

 

گرگ هاشان آشنایان هم اند


گرگ ها همراه و انسان ها غریب

 

با که باید گفت این حال عجیب؟

  • ع ش

دیگر چه می دانی؟

جمعه, ۱۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۲۷ ب.ظ

در روزگاران قدیم روی در ورودی قصر یکی از پادشاهان لکه سیاهی افتاده بود و خادمین دربار هر کاری می کردند نتوانستد برطرفش کنند.
مرد فقیری از این موضوع مطلع شد و گفت من می دانم چرا درب قصر پادشاه سیاه شده است!
او  را نزد پادشاه بردند.
پادشاه  علت لکه سیاه درب را پرسید و مرد فقیر در جواب‌ پادشاه گفت:قبله عالم به سلامت باد،داخل در کِرمی هست که دارد آن را می خورد.
پادشاه خنده اش گرفت و گفت: مگر چنین چیزی ممکن است!؟
مرد فقیر گفت:آری من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد.

پادشاه گفت: دستور می دهم درب را بشکافند اما اگر نبود تنبیهت می کنم!
نوکران قصر با اشاره شاه در را شکافتند و  متعجبانه کِرمی رامشغول خوردن چوب در یافتند.
پادشاه از تشخیص درست او خوشش آمد و دستور داد مقداری غذا به او بدهند.
روز بعد پادشاه که سوار بر مرکب شده بود رو به مرد فقیر کرد و گفت  این بهترین اسب من است  نظر تو چیست؟
مرد فقیر گفت شاید این اسب در تند دویدن بهترین باشد اما  وقتی رودخانه ای را ببیند به درونش می پرد!
پادشاه باورش نشد  تا این که با اسب قصد عبور از رودخانه ای را کرد و پریدنش به درون آب را با چشمان خود دید!
او متعجب از دانایی مرد فقیر یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند

وقتی فقیر را نزد پادشاه آوردند  پادشاه از او سوال کرد:دیگر چه می دانی؟
مرد با ترس گفت:میدانم که تو شاهزاده نیستی!

پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود درصدد کشف واقعیت برآمد.
به همین خاطر نزد مادرش رفت و گفت:این درست است که من شاهزاده نیستم!؟

مادرش بعد از کمی طَفره رفتن گفت:بله حقیقت دارد پسرم!من و شاه از داشتن بچه بی بهره بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم!
وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم.
بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه نیز مشخص شد.
پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست و از سر دانایی او پرسید. 
مرد فقیر گفت:علت سیاهی در را از آنجایی فهمیدم که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود
علاقه اسب به آب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که در زمان کُره بودن در زمان چریدن در چراگاه حتما روزی از شیر گاومیشی خوراک کرده و حتما به آب تنی علاقه مند شده
پادشاه پرسید اصالت مرا چگونه فهمیدی!؟
فقیر گفت: من پاسخ دو پرسشت را دادم ولی تو به جای پاداش ، دو شب مرا به گوشه ای از آشپز خانه فرستادی و‌ غذای پسمانده درباریان را هم جلویم گذاشتی. با دیدن این خست فهمیدم شاهزاده نیستی!

  • ع ش

از کفاره گناهان بزرگ...

جمعه, ۱۸ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۵۱ ق.ظ

امام علی علیه‌السلام

از کفّاره گناهان بزرگ،
به فریاد مردم رسیدن،
وآرام کردن غم‌دیدگان است.

📚 حکمت 24

  • ع ش