چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی

۴۵ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

تواضع علامه طباطبایی(ره)

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۸ ب.ظ

هنگامی که علامه طباطبائی (ره) در مدرسۀ حجتیه درس می فرمود، کفِ مسجد زیلو بود، برای ایشان عبا پهن کردیم که روی آن بنشینند ولی ایشان در کنار عبا (نه روی آن) نشستند و فرمودند: ناراحت می شوم که خود را از دیگران ممتاز ببینم.

✍️از خاطرات آیة الله سعادت پرور (قدس سره)

  • ع ش

پسران آسیابان

دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۳ ب.ظ

آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی میکرد، هر کسی گندمی را نزد او برای آرد کردن میبرد، علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمیداشت، مردم ده با اینکه دزدی آشکار وی را میدیدند، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند و فقط نفرینش میکردند.

پس از چند سال آسیابان پیر مُرد و آسیاب به پسرانش رسید شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم

پسران هر یک راه کار ارائه نمودند پسر کوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده و تنها دستمزد می گیریم؛ پسر بزرگتر گفت: اگر ما چنین کنیم، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود. "بهتر است هر کسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم با اینکار مردم به پدر درود میفرستند و میگویند، خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود"

  • ع ش

گوهرشاد

دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۵ ب.ظ

گوهرشاد خانم (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی ، شاهرخ گورکانی فرزند تیمور برخلاف پدرش سنگدل و بی رحم نبود) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد، بر ساخت بنا نظارت کامل داشت و همیشه جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و دستورات لازم را به معماران مسجد میداد.
از تعداد کارگران و میزان حقوق آنها اطلاع کامل داشت و حتی به کار حیوانات باربر رسیدگی میکرد و به کارفرمایان دستور داده بود از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیوانات باربر ظرفهای آب و علف بگذارند، مبادا حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد. از زدن حیوانات پرهیز کنید، ساعات کار کارگران باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود و...
روزی هنگام سرکشی کارگر جوانی ناگهان چشمش به صورت او افتاد و در اثر همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعله ور گشته و عاشق دلباخته ی او شد. اما در این باره نمی توانست چیزی بگوید تا اینکه غم و غصه ی فراوان او را مریض کرد. 
به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران بیمار و در منزل بستری است. گوهرشاد به عیادتش رفت و علّت را جویا شد. 
مادر گفت او عاشق شما شده و از درد عشق بیمار است.
گوهرشاد فکری کرد و به مادر جوان گفت: باشد، من از همسرم جدا شده و با او ازدواج می کنم، به شرط اینکه مهریه مرا قبل از ازدواج بپردازد و آن این است که چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمه کاره عبادت کند.
جوان پذیرفت.
پس از چهل روز گوهرشاد از حالش جویا شد، جوان به فرستاده ی او گفت: 
لذّتی در عبادت و مجالست با پروردگار یافتم که با هیچ انسانی معاوضه نخواهم کرد.

«برگرفته از هزار و یک حکایت اخلاقی»

  • ع ش

حب قدرت

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۰ ب.ظ

سلطان سلیمان قانونی دهمین امپراتور عثمانی؛ به ابراهیم پاشا وزیر و مشاور دربار خود مشکوک و از قدرت داشتن وی هراسان بود. اما قسم خورده بود تا زنده است بر ابراهیم خشم نگیرد!

تا اینکه یکی از اعضای دربار که او نیز از ابراهیم پاشا بیزار بود چاره ای اندیشید؛ او به سلطان گفت انسان هنگامی که خواب باشد در واقع مرده است! پس اگر تو خواب باشی و ما ابراهیم را بکشیم هیچ گناهی برتو وارد نشده و عهد خود را نشکسته ای!!
و این گونه ابراهیم پاشا به قتل رسید....

  • ع ش

ساعت

شنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۶ ب.ظ


مردی یک ساعت که ۲۰۰ سال قدمت داشت را به پسرش داد و گفت این ساعت را پدر بزرگت به من داده من می خواهم به تو هدیه بدهم .
اول باید ارزش آن مشخص شود؟! 
ساعت را به ساعت فروشی ببر و قیمت آن را مشخص کن، پسر رفت و برگشت  گفت: ۱۵۰ می خرند، پدر گفت به ضایعاتی برو و قیمتش را جویا شو، پسر رفت و برگشت و گفت پدر ۱۰ می خرند، پدر گفت به مرکز نگهداری آثار باستانی برو و قیمت کن، پسر رفت و مدیر مرکز گفت این قدمتش زیاد است و ما از این نوع ساعت نداریم ۵۰۰ می خریم، پسر برگشت و گفت: پدر ۵۰۰میلیون می خرند.
این گونه پدر به پسر گفت: همیشه در جای مناسب ارزش خود را جستجو کن، و از ارزش گذاری خود در جای نامناسب خشمگین نباش.

  • ع ش

از تو حرکت از خدا برکت

شنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۴ ب.ظ

این ضرب المثل در جایی کاربرد دارد که فردی همه چیز را به خدا واگذار کرده و کاری برای رسیدن به هدف نمی کند 
ضرب المثل ها و عبارات زیادی وجود دارند که همین مفهوم رو دارند ولی شاید هیچ ضرب المثلی به اندازه این ضرب المثل به عبارت بالا نزدیک نباشه 
خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید کرد 
شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است به همین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد!
به همین قصد یک روز صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد 
همین که ظهر رسید از خداوند طلب ناهار کرد ولی هرچه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم به راه ماند...
چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست، شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد 
مرد که از صبح با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی چشم به غذا خوردن درویش دوخته بود، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و به زودی نیم دیگر را هم خواهد خورد. مردک بی اختیار سرفه ای کرد و درویش که صدای سرفه را شنید گفت: هر که هستی بفرما پیش
 مرد بینوا که از گرسنگی داشت میلرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد. وقتی سیر شد، درویش شرح حالش را پرسید و آن مرد هم حکایت خود را تعریف کرد...
درویش به آن مرد گفت: فکر کن تو اگر سرفه نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در مسجد هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید بزنی!

  • ع ش

داستان لقب ضامن آهو بودن امام رضا (ع) برای ما شیعیان از کودکی این چنین بیان شده است که صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‌کند و آهو شکارچی را مسافت قابل توجهی به دنبال خود می‌دواند و عاقبت خود را به دامن امام رضا (ع) که اتفاقاً در آن حوالی حضور داشتند، می‌اندازد.

صیاد برای گرفتن آهو با ممانعت حضرت رضا علیه السلام مواجه می‌شود؛ ولی صیاد، چون آهو را صید و حق شرعی خود می‌دانست، در مطالبه و استرداد آهو پافشاری می‌کند. امام حاضر می‌شود مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند. اما شکارچی نمی‌پذیرد.
نقل شده است که آهو به امام می‌فهماند که فرزندانش در انتظار او برای نوشیدن شیر هستند. امام رضا علیه السلام هم ضمانت آهو را نزد شکارچی می‌کنند و می‌فرمایند: فرزندان آهو در انتظار او هستند تا مادرشان بازگردد. من ضامن آهو خواهم شد که پس از شیر دادن به فرزندان خود بازخواهد گشت. امام نزد شکارچی گروگان می‌ماند تا آهو بازگردد. آهو می‌رود و به سرعت باز می گردد و خود را تسلیم شکارچی می‌کند.
شکارچی که این وفای به عهد را می‌بیند، منقلب می‌گردد و آنگاه متوجه می‌شود که گروگان او، علی بن موسی الرضا است. بدیهی است فوراً آهو را آزاد می‌کند و خود را به دست و پای حضرت می‌اندازد و عذر می‌خواهد و پوزش می‌طلبد. حضرت نیز مبلغ قابل توجهی به او می‌دهد و تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش می‌کند و صیاد را خوشدل روانه می‌سازد.
اما این داستان به این شکل درمنابع شیعه وجود ندارد و شبیه به نقلی که در میان عامه‌ مردم مطرح است، در معجزاتی که منسوب به رسول خداصلی الله و علیه وآله، امام سجاد و امام صادق علیه السلام است نیز وجود دارد.

شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام این حادثه را چنین نقل می‌کند:
«ابوالفضل محمّد بن احمد بن اسماعیل سلیطی گفت: از حاکم رازی، دوست ابی جعفر عتبی شنیدم که می‌گفت مرا ابو جعفر به عنوان پیک پیش ابو منصور بن عبد الرزاق فرستاد، روز پنج‌شنبه برای زیارت امام رضا علیه السلام از او اجازه خواستم. او در پاسخ به من گفت آنچه دربارۀ این مشهد (مرقد امام رضا) برای من اتفاق افتاده، برای شما نقل می‌کنم: در روزگار جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه، به غارت زائران می‌پرداختم، لباس‌ها، خرجی، نامه‌ها و حواله‌هایشان را به زور از آنان می‌ستاندم.
روزی به شکار بیرون رفتم و یوزپلنگی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوزپلنگ همچنان به دنبال آهو می‌دوید تا به ناچار، آهو به کنار دیواری پناه برد و ایستاد. یوزپلنگ هم در مقابل او ایستاد، ولی به او نزدیک نمی‌شد.
هرچه کوشش کردم که یوزپلنگ به آهو نزدیک شود، به سمت آهو نمی‌رفت و از جای خود تکان نمی‌خورد، ولی هر وقت که آهو از جای خود (کنار دیوار) دور می‌شد، یوزپلنگ هم او را دنبال می‌کرد؛ اما همین که به دیوار پناه می‌برد، یوزپلنگ باز می‌گشت تا آن که آهو به سوراخ لانه مانندی، در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط شدم، پرسیدم: آهویی که هم اکنون وارد رباط شد، کجا است؟ گفتند: آهویی ندیدیم.
آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود آمدم و فضولات آهو را دیدم، ولی خود آهو را ندیدم. پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان رفتار نکنم. از آن پس، هر گاه که کار دشواری به من روی می‌آورد و مشکلی در زندگی پیدا می‌کردم، بدین مشهد پناه می‌آوردم و آن را زیارت و از خدای تعالی در آن جا حاجت خویش را مسئلت می‌کردم و خداوند نیاز مرا بر طرف می‌کرد. من از خدا خواستم که پسری به من عنایت فرماید. خدا پسری به من مرحمت فرمود، و چون آن پسر بچه به حد بلوغ رسید، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم، مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد و این چیزی است از جمله برکات این مشهد (سلام الله علی ساکنه) که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد.»

  • ع ش

چرچیل و برنارد شاو

پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۰، ۰۷:۴۸ ب.ظ

روزی چرچیل نخست وزیر چاق انگلستان به برناردشاو نویسنده که فرد لاغری بود گفت: هر کس تو را ببیند فکر می کند انگلیس را فقر غذایی فرا گرفته
 است.

او جواب داد:و هر کس تو را ببیند علت این فقر را میفهمد.

  • ع ش

دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد عزا...

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۲۱ ب.ظ

دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد عزا...
حسن رشیدی پیرغلام اباعبدالله الحسین(ع) که حافظه تاریخی خوبی نسبت به نوحه‌های قدیمی کشور دارد، اعلام کرد این نوحه سروده  میرزا عبدالله خداداد از نوحه‌سرایان تهرانی است که با تخلص «دیوانه» شعر می‌سرود. او این شعر را در اوایل دهه ۴۰ در تهران سروده است. عبدالله خداداد  را بیشتر با شعر معروف «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد علمدار نیامد. علمدار نیامد/ سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد. علمدار نیامد»
رشیدی می‌گوید: «میرزا عبدالله، صاحب نوحه‌های معروفی است که هنوز هم در زبان و ذهن مردم تهران جایگاه ویژه‌ای دارد. ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد/ علمدار نیامد/ سقای .... او سروده بود: سقای حرم سید و سالار نیامد، اما با گذشت زمان و تکرار لفظ، به «سقای حسین» تبدیل شد. این نوحه وداع هم متعلق به اوست: کس ندیده در عالم، این چنین گرفتاری/ شه رود به میدان و زن کند جلوداری/ شد کشته شاها عباس علمدارت/ من به جای عباس‌ات می‌کنم علمداری. یا این دو دمه: «ای باد صبا رو به حرم گو به سکینه/ نشد آب میسر، نشد آب میسر/ آب از کف من ریخت ایا ماه مدینه/ نشد آب میسر» هم از شعرهای میرزا عبدالله خداداد است. این نوحه دودمه حضرت علی‌اکبر (ع) هم از سروده‌های میرزاست: «اکبر رود ای اهل حرم جانب میدان/ کفن کرده به گردن/ گیرید به بالای سر او همه قرآن/ کفن کرده به گردن.»
میرزاعبدالله صاحب فرزند نشد و در گمنامی و ناشناختگی عجیبی دارفانی را وداع گفت. مزار او در گورستان مسگرآباد تهران واقع بود که با جمع‌آوری قبور و تبدیل آن به پارک در اواسط دهه ۵۰ قبر او نیز از بین رفت. حسن رشیدی می‌گوید: «میرزا قبر می‌خواهد چه کار؟ اسم و رسم را برای چی لازم دارد. شب و روزی نیست که نوحه «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» نه تنها در کربلا که در سراسر دنیا خوانده نشود. همین برای او کافی نیست؟»

  • ع ش

سلام بر پیامبری که...

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۴:۱۱ ب.ظ

✅ سلام بر پیامبری که :

❇️ روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند 

❇️ کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند .

❇️مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی . اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید . من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد


❇️ فرمود:اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید .


❇️ گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود .

❇️ بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم .


❇️ گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید .

❇️ روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟


❇️ گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد 


❇️ در زمانی که به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند . نخواست بعنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند .


❇️ در زمانی که دختران سنگسار 
می شدند،دخترخود را برروی زانو
 می نشاند و در جلوی دیگران آن ها
 می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است .

❇️ وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه از رحم است ،کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند .

❇️ هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را بدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است .


❇️ گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید .

❇️ به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا 
می پرستند، به چه معنا است؟ گفت همین که حرف های علمای دین خود را به عنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش .
 به اصحاب خود گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آنها نیز، علمای دینشان را بجای خدا بپرستند

 

  • ع ش