چراغ

بیژن شهرامی

چراغ

بیژن شهرامی

آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت بابا آب داد

بایگانی
آخرین مطالب

۱۴۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

هشت حکایت

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ب.ظ

هشت حکایت الهام بخش از منش و سبک زندگی امام صادق علیه السلام


(1)
شفاعت ما به کسى که نماز خود را سبک بشمارد نخواهد رسید.

ابو بصیر گفت: خدمت ام حمیده رسیدم که به خاطر در گذشت‏ حضرت صادق علیه السلام به او تسلیت بگویم، شروع به گریه کرد، من نیز از گریه او اشکم جارى شد. گفت: اگر امام را در هنگام شهادت ‏می دیدی، چیز عجیبى را مشاهده می کردى. گفت: امام صادق چشم باز کرد و فرمود: بگویید هر کس با من نسبت خویشاوندى دارد، بیاید. همه را جمع کردیم، نگاهى به آن ها نموده و فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة» شفاعت ما به کسى که نماز خود را سبک بشمارد نخواهد رسید. (ثواب الاعمال ص 205)
(2)
چه کسی بوی بهشت را حس نخواهد کرد

هشام بن احمر از سالمه کنیز حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است که گفت: من هنگام شهادت آن حضرت حضور داشتم. ایشان بیهوش شد؛ همین که به هوش آمد فرمود: به حسن بن على بن علی بن الحسین (که مشهور به افطس بود) هفتاد دینار بدهید و به فلان کس فلان مبلغ و به فلانى این قدر.
عرض کردم: آقا! به کسى پول می دهى که با کارد به شما حمله کرد و قصد کشتن شما را داشت؟! فرمود: می خواهى از کسانى نباشم که خداوند درباره آن ها فرموده‏ است: «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ‏»، (رعد / 21) (و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده مى‏ پیوندند و از پروردگارشان مى‏ ترسند و از سختى حساب بیم دارند.) بله سالمه! خداوند بهشت را آفرید و آن را خوشبو کرد و بوى خوش آن از دو هزار سال راه به مشام می رسد. ولى بوى بهشت را کسی که نافرمان پدر و مادر و قطع‏ کننده رابطه‏ خویشاوندى باشد، حس نخواهد کرد. (غیبت شیخ طوسی ص 128)
(3)
واکنش امام در برابر مرگ فرزند

حضرت صادق علیه السلام فرزندى داشت، روزى در مقابل ایشان راه می رفت که ناگهان غذا درگلویش گیر کرد و از دنیا رفت. امام گریه کرده، فرمود: خدایا، اگر این را گرفتى، بقیه را باقی گذاشتى و اگر گرفتارى می دهى نجات نیز می بخشى. بچه را پیش زنان بردند. همین که چشمشان به او افتاد، شروع به ناله و فغان کردند. امام  آنها را قسم داد که فغان و ناله نکنند. وقتى او را براى دفن بردند، امام فرمود: منزه است خدایى که فرزندان ما را می کشد ولى محبت ما به او بیشتر مى‏شود، و پس از دفن فرمود: پسرم، خدا قبر تو را وسیع نماید و تو را به خدمت پیامبر برساند. و فرمود: ما خانواده‏اى هستیم که هر چه دوست داریم را براى کسانی که دوستشان داریم، از خدا تقاضا می کنیم، او نیز به ما عطا می کند. اگر او وضعى را که ما دوست نداریم، برای محبوبان ما صلاح بداند، ما نیز راضى هستیم. (بحار الانوار ج 47 ص 18)
(4)
کلید روزی، صدقه است

هارون بن عیسى روایت می کند: امام صادق علیه السلام به فرزندش محمّد فرمود: چقدر از خرجى اضافه آمده؟ گفت: چهل دینار. فرمود: آن را بیرون آور و صدقه بده. عرض کرد: آقا دیگر چیزى برایمان باقی نمی ماند. فرمود: صدقه بده، خداوند عوض آن را می دهد، مگر نمی دانى که هر چیزى کلیدى دارد و کلید روزى صدقه است، پس اینک صدقه بده. او به دستور امام عمل کرد، ده روز بیشتر نگذشت که از جایی چهار هزار دینار رسید. فرمود: پسرم، در راه خدا چهل دینار دادیم و خداوند چهار هزار دینار در عوض آن به ما عطا کرد. (کافی ج 4  ص 9)
(5)
هر کس سر سفره‏اى بنشیند که شراب در آن خورده مى‏شود، ملعون است.

هارون بن جهم می گوید: وقتی امام صادق علیه السلام به حیره نزد منصور دوانیقى آمده بود، در خدمت امام بودیم. یکى از سرهنگان بچه‏اش را ختنه ‏کرد، غذایی فراهم کرده و مردم را دعوت کرده بود، حضرت صادق علیه السلام نیز بین دعوت شدگان حضور داشت. بر سر سفره هنگامی که مهمانان مشغول خوردن غذا بودند، یک نفر از آنها آب خواست. قدحى که شراب داشت آوردند، همین که قدح به دست آن مرد رسید، امام صادق از جا برخاست. پرسیدند: آقا چرا بلند شدید؟ فرمود: پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ فرمود:‏ هر کس سر سفره‏اى بنشیند که شراب در آن سفره خورده مى‏شود ملعون است. (کافی ج 6 ص268)
(6)
پذیرایی از مهمان

سلیمان صیرفى گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم، غذایى از گوشت بریان و چیزهاى دیگر آوردند. سپس ظرفى برنج آوردند، من همراه ایشان خوردم، باز فرمود: بخور! عرض کردم: خوردم، فرمود: بخور، مقدار علاقه شخص را به برادرش از آن می فهمند که تا چه اندازه در خوردن غذای خانه او رویش باز است، سپس با دست مبارک لقمه‏ اى برایم گرفت و فرمود: باید این لقمه را هم بخورى، خوردم. (کافی ج 6 ص 279)
(7)
واکنش حضرت در برابر کسی که به ایشان نسبت خدایی داده بود

مالک بن عطیه گوید: یکى از اصحاب حضرت صادق علیه السلام نقل کرد: روزى امام  آمد و با خشم فرمود: من ساعتى قبل کارى داشتم، از منزل خارج شدم، یکى از سودانی هاى مدینه فریاد زد: لبیک یا جعفر بن محمّد لبیک! (این سودانى امام را خدا گرفته بود و به جاى اینکه بگوید لبیک اللهم لبیک،‏ می گفت لبیک یا ابا عبد اللَّه.) با ترس و وحشت از این سخنى که او گفت، فورا به منزل برگشتم، و برای خدا به سجده رفته و صورت به خاک مالیدم و اظهار کوچکى و خوارى نمودم، و عرض کردم: خدایا، من از آن حرفى که سودانى گفت، بیزار و متنفرم. و اگر عیسى بن مریم از آنچه خدا در باره‏اش فرموده بود (که او را بنده خود معرفى کرده بود) تجاوز می کرد چنان از گوش کر و از چشم کور و از زبان لال می شد که دیگر نه می شنید و نه می دید و نه سخن می گفت. خدا ابو الخطاب (یکی از غلو کنندگان در باره حضرت که به ایشان نسبت خدایی می داد) را لعنت کند و او را با ضربه آهن بکشد. (کافی، ج 8 ص 266)
(8)
دعایی که حضرت به یکی از شیعیان تعلیم داد

محمّد بن زید شحّام گفت: نماز می خواندم که چشم حضرت صادق علیه السلام به من افتاد، کسى را فرستاد و مرا خواست و فرمود: از کدام دسته‏اى؟ عرض کردم: از دوستداران شما.  فرمود: از کدام سرزمین؟ عرض کردم: از کوفه. سؤال کرد: در کوفه چه کسی را می شناسى؟ عرض کردم: بشیر نبّال و شجرة. پرسید: آنها با تو چگونه رفتار می کنند؟ عرض کردم: بهترین رفتارى که امکان دارد. فرمود: بهترین مسلمانان کسى است که بیشتر به درد مردم بخورد، به آنها کمک کند و سودمند باشد،  به خدا قسم شبى را به صبح نرسانده ام که در مالم حقى باشد و در مورد آن از من بازخواست کنند. سپس پرسید: چقدر پول براى خرجى دارى؟ عرض کردم: دویست درهم، فرمود: ببینم! نشان دادم، سى درهم و دو دینار بر آن افزود و به من داد، سپس فرمود: امشب شام را پیش من بخور. من غذاى شب را خدمت ایشان میل کردم، ولى شب بعد خدمتش نرفتم. فردای آن شب به دنبال من فرستاد، رفتم. فرمود: چرا دیشب نیامدى؟ به یاد تو بودم و منتظرت‏ شدم. عرض کردم: از طرف شما کسى نیامد به من خبر دهد. فرمود: من خودم خبر می دهم. تا وقتى در این شهر هستى، مهمان ما باش. حالا بگو ببینم، چه غذایى میل دارى؟ عرض کردم شیر. یک گوسفند شیر دار براى من خرید، عرض کردم آقا، یک دعا به من بیاموز. فرمود: بنویس:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ عَثْرَةٍ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ وَ یَا مَنْ أَعْطَى مَنْ سَأَلَهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً یَا مَنْ أَعْطَى مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِکَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَیْتَ وَ زِدْنِی مِنْ سَعَةِ فَضْلِکَ یَا کَرِیمُ » آنگاه دستهاى خود را بالا برده و فرمود:
«یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ ارْحَمْ شَیْبَتِی مِنَ النَّارِ»
در این موقع دستهاى خود را روى محاسن خویش گذاشت، وقتى برداشت، پشت دستهایش پر از اشک شده بود. (رجال کشی ص 235)
  • ع ش

نگل زیبا(روستایی در کردستان)

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۹ ب.ظ


  • ع ش

قرآن روستای نگل

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۵ ب.ظ
یکی از چهار قرآن قدیمی دنیا در ایران


نگلی‌ها به قرآن‌شان می‌نازند و حق دارند که بنازند. آن قرآن عتیقه رحلی بزرگ جلد چرمی با صفحه‌های ضخیمی که طیف زرد دارد و پر از آیاتی که به خط کوفی است. همان قرآن که اهالی به آن می‌گویند «پوست آهویی»، همان که در ابتدای هر سوره‌اش، نقوشی گیاهی رسم شده است و ریش سپیدهای نگل می‌گویند هزار سال از عمرش می‌گذرد.


 

کم پیدا می‌شود کردی که از او درباره جاذبه‌های گردشگری کردستان سوال کنید و او در حرف‌هایش روستای نگل(نوگل) را از قلم بیندازد و نگوید که روستایی هم هست در 65 کیلومتری سنندج که به دیدن می‌ارزد و نه‌تنها قرآنی تاریخی دارد بلکه آب و هوایش هم رویایی و طبیعتش بکر است و از آنجا که در دره‌ای واقع شده هوایش همیشه خنک است و بس که درخت دارد زمینش با آفتاب تند و خشکی غریبه است و مردمش همیشه منتظرند که مسافری از راه برسد تا مهربانانه جلو بروند سلامش کنند، حالش را بپرسند و دعوتش کنند تا با آنها یک استکان چای بخورد یا قرآن‌شان را ببیند. یا افسانه پیدا شدن قرآن‌شان را بشنود که چطور سال‌ها پیش چوپانی وقتی گوسفندانش را برای چرا برده بود گلی عجیب و زیبا دید که وسوسه‌اش کرد آن را بچیند و....

یکی از چهار قرآن قدیمی دنیا در ایران

نه، امکان ندارد هیچ کردی از جاذبه‌های استان کردستان بگوید و یادش برود درباره نگل و مهمان‌نوازی مردمش حرف بزند و به همین دلیل است که می‌گوییم زودتر کوله‌بارتان را جمع کنید و بروید سنندج و از آنجا راهی نگل شوید. می‌پرسید ادامه افسانه نگلی‌ها چه شد؟ می‌خواهید بدانید وقتی چوپان گل را چید چه اتفاقی افتاد؟

مردم روستا، آنجا که چوپان صندوقچه را پیدا کرده بود مسجدی بنا کردند و اسمش را گذاشتند «نوگل» که به مرور زمان تغییر کرد و آنقدر زبان به زبان گشت تا شد «مسجد نگل» و کمی دورتر هم روستای نگل امروزی شکل گرفت و از برکت قرآن هنوز هم سرپاست و هر ساله گردشگران زیادی به دیدارش می‌آیند

نگلی‌ها می‌گویند وقتی چوپان گل را از دل خاک بیرون کشید، صندوقچه‌ای که زیر گل بود نمایان شد. او صندوقچه را گشود و داخلش همان قرآنی را دید که امروز مهم‌ترین جاذبه گردشگری نگل است.

مردم روستا، آنجا که چوپان صندوقچه را پیدا کرده بود مسجدی بنا کردند و اسمش را گذاشتند «نوگل» که به مرور زمان تغییر کرد و آنقدر زبان به زبان گشت تا شد «مسجد نگل» و کمی دورتر هم روستای نگل امروزی شکل گرفت و از برکت قرآن هنوز هم سرپاست و هر ساله گردشگران زیادی به دیدارش می‌آیند.

یکی از چهار قرآن قدیمی دنیا در ایران

قانع شدید؟ افسانه را هم شنیدید، اما این دلیل نمی‌شود که به نگل نروید. هنوز دیدنی‌ها و شنیدنی‌های زیادی هست که از آن بی‌خبرید و باید برای کشف‌شان راهی نگل شوید.

 

نگل است و قرآنش!

«قرآن نگل»، قرآن بزرگی است که با خط کوفی بر پوست آهو نوشته شده و به خلیفه‌ی سوم منسوب است. در واقع مردم این روستا باور دارند که قرآن نگل یکی از چهار قرآنی است که در زمان خلیفه سوم (عثمان بن عفوان) به رشته تحریر در آمده و به چهار نقطه جهان ارسال شده است.

این قرآن هم‌اکنون در مسجد نگل نگه‌داری می‌شود. البته در سال 1370 این قرآن به سرقت رفت که با همکاری مردم منطقه و تلاش شبانه روزی نیروی انتظامی، دزدها دستگیر شدند و در مراسم ویژه‌ای، قرآن را به روستای نگل بر‌گرداندند.

یکی از چهار قرآن قدیمی دنیا در ایران

روزی که قرآن را به مسجد نگل برگرداندند، هزاران نفر از مردم روستاها، شهرها و استان‌های هم‌جوار، استقبال باشکوهی از قرآن به عمل آوردند و ده‌ها رأس گاو و گوسفند برای قرآن قربانی کردند. بعد از آن بود که مقام معظم رهبری برای محفوظ ماندن قرآن نگل از دستبردهای احتمالی دستور داد جایگاهی محکم و مطمئن برای نگه‌داری این قرآن بسازند.

برای دیدن این قرآن قدیمی باید به روستای نگل در 60 کیلومتری جاده سنندج-مریوان (28 کیلومتری سروآباد) سفر کنید.

منبع:تبیان

  • ع ش

بوکان زیبا

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ

إلمان شهر بوکان چیست؟

إلمان شهر بوکان چیست؟


  • ع ش

نصب یک بیلبورد جالب در سانفرانسیسکو

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ب.ظ

به گزارش پارسینه ، کمپین نصب بیلبورد با هدف افزایش آگاهی‌ها در مورد اسلام به منطقه خلیج سانفرانسیسکو در ایالت «کالیفرنیا»ی آمریکا رسید.
این کمپین با عنوان «محمد صلی الله علیه وآله کیست» از سوی مسلمانان آمریکا راه‌اندازی شد تا به افسانه‌ها در مورد اسلام پایان دهد. این کمپین از سوی اداره اسلامی شمال آمریکا که یک سازمان اسلامی واقع در شهر نیویورک است، راه‌اندازی شد.

8 بیلبورد در منطقه خلیج سانفرانسیسکو بالا برده شد که پیام‌هایی مانند «حضرت محمد صلی الله علیه وآله به صلح، عدالت اجتماعی و حقوق زنان اعتقاد داشت» و «حضرت محمد صلی الله علیه وآله همواره عشق را آموزش می‌داد نه نفرت را؛ صلح را و نه خشونت را» بر روی آن‌ها نوشته شده است.

به گزارش پارسینه ، این بیلبوردها از عابران و رانندگانی که از کنار آن می‌گذرند می‌خواهد تا با مراجعه به سایت این کمپین اطلاعات بیشتری در مورد دین اسلام پیدا کنند.
بیلبوردهای منطقه خلیج سانفرانسیسکو در شهرهای اوکلند، سانفرانسیسکو، سن خوزه، استاکتون، کاسترو ولی و سانتا کرالا نصب شده‌اند.

همچنین لس‌آنجلس و دیگر شهرهای مهم آمریکا نیز به زودی میزبان این بیلبوردها خواهند شد.
این کمپین که پس از حوادث تروریستی در پاریس راه‌اندازی شد و سعی دارد تا سیمای حقیقی اسلام را معرفی کند و به تصورات نادرست در مورد پیامبر اسلام پاسخ دهد.
مسئولان راه‌اندازی کمپین از افزایش تماس‌‌هایی که با آنان برای شناخت بیشتر اسلام گرفته می‌شود، خبر می‌دهند.

  • ع ش

اگر خورشید یک هفته غایب شود

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ب.ظ

اگر خورشید یک هفته ناپدید شود چه اتفاقاتی می‌افتد؟

اگر خورشید ما چمدانش را بسته و یک هفته برای تعطیلات به خارج از کهکشان یا منظومه برود، اغلب ما خواب آلود، ضعیف، بیمار و یا حتی افسرده می‌شویم.

اگر بر حسب اتفاق، در مکان‌هایی از کره زمین زندگی می‌کنید که دارای زمستان‌هایی سرد و طولانی، یا حتی سرد و کوتاه است، با بیرون آمدن خورشید و روییدن گل‌های بهاری، روز به روز زندگی‌تان شادتر و پرنشاط‌تر می‌شود. انسان‌ها در هر جامعه‌ای که باشند، همیشه از بهار استقبال می‌کنند. در بهار، تابش خورشید عالی است! گرایی مطبوع که نه آن‌قدر شدید است که موجب آزار شما شود، و نه آن‌قدر ضعیف که موجب شود دندان‌هایتان از شدت سرما به هم بخورند.

earth-wallpapers-7اگر خورشید ما چمدانش را بسته و یک هفته برای تعطیلات به خارج از کهکشان یا منظومه برود، اغلب ما خواب آلود، ضعیف، بیمار و یا حتی افسرده می‌شویم. غیبت خورشید می‌تواند تاثیرات بسیار فاجعه باری بر محیط این سیاره زیبا و ساکنان ضعیف آن بگذارد. خواهید دید که انسان، قوی‎‌ترین موجود روی سیاره آبی، چگونه در برابر هجوم سرما و تاریکی به پناهگاه‌های زیرزمینی خود خزیده و پس از چند سال نسلش برای همیشه منقرض می‌شود. اولین چیزی که متوجه می‌شوید، این است که سیاره زیبایمان بسیار سرد و کاملا تاریک می‌شود. زمین همواره در حال چرخش به دور خود بوده و این چرخش توسط روزهای تقویم مشخص شده‌ است. وقتی نیم‌کره‌ای از زمین که شما روی آن قرار دارید به سمت خورشید است، در سرزمین شما، می‌توان خورشید را در آسمان دید و این یعنی روز است، و وقتی نیم‌کره‌ دیگر زمین رو به خورشید است، آن‌جا روز بوده و در نیم‌کره شما خورشید دیده نمی‌شود و شب است. اگر خورشید غیبش بزند، قسمتی از زمین که در حال سپری کردن یک روز آفتابی است، تنها ظرف مدت 8 دقیقه و 51 ثانیه به شب تبدیل می‌شود. این زمانی است که پرتو‌های خورشید برای رسیدن به سیاره ما در راه هستند.

Frozen-Worldطلسم سرما ظرف چند دقیقه زمین را در بر نمی‌گیرد، بلکه در طول هفته، دمای سطح سیاره را به 0 درجه فارنهایت یا 17.8- درجه سلسیوس خواهد رساند. این دما خیلی سرد است، اما نه برای منقرض کردن نسل بشر و تمامی گونه‌های جانوری و گیاهی روی زمین. بسیاری از حیوانات و گیاهان، و همین‌طور اغلب انسان‌ها از این هفته شوم و طالع نحس جان سالم به در خواهند برد. نبود خورشید به مدتی طولانی‌تر یعنی تعطیلی فتوسنتز، اعتصاب گیاهان و برچیده شدن بساط حیات جانوران. خورشید باید حدود 1 سال به تعطیلات زمستانی خودش ادامه دهد، تا دمای سیاره ما به 100- درجه فارنهایت یا 73.3- درجه سلسیوس برسد. در این دما، نه‌ تنها حیوانات، بلکه حتی انسان‌ها هم قادر به زندگی نخواهند بود، چرا که برای ادامه حیات حیوانات و انسان‌ها بر روی سیاره آبی، که حالا به خاطر تاریکی و یخ‌زدگی سیاه و سفید شده‌ است، نیاز به یک منبع ثابت گرما هست.

Frozen-Planet-bear_2029178bپس از ناپدید شدن خورشید فروزان ما، مشکلات گیاهان، حیوانات و انسان‌های ساکن زمین تنها منحصر به سرما و تاریکی نیست. بلکه مشکل بزرگ دیگری هم به وجود خواهد آمد. بد نیست بدانید که خورشید دارای حجمی حدود 1 میلیون برابر حجم کره زمین و جرمی حدود 333 هزار برابر زمین است. این غول آتشین، 99.8درصد تمام جرم منظومه شمسی را به تنهایی در خود دارد. پس قاعدتا باید نیروی گرانشی بسیار بزرگی بر سیارات منظومه وارد کند. همین طور نیز هست. تنها عاملی که 8 سیاره منظومه و سیاره کوتوله پلوتو را در مدار نگه داشته‌ است، نیروی جاذبه عظیم خورشید است. پس از رفتن خورشید، این نیروی جاذبه نیز قطع می‌گردد و دیگر هیچ‌ چیز جلودار غول‌های گرد منظومه شمسی نیست که با وجود جرم‌های بسیار بالایشان، با سرعتی سرسام‌آور در حال حرکت به سمت بیرون از منظومه شمسی هستند. در این شرایط، کره زمین ما با سرعت از مدار خود خارج شده و در فضا سرگردان می‌شود.

asteroid2درست مثل زغالی که به نخ بسته‌اید و به شدت مشغول چرخاندن آن هستید تا سرخ شود، ناگهان نخ پاره شده و زغال با سرعت در فضا رها شده و سرانجام با برخورد به سطحی سفت متلاشی می‌گردد. حرکت زمین نیز همین گونه خواهد بود. در واقع زمین به خط راست در فضای بیکران شروع به حرکت می‌کند. کافی است تنها سیاره‌ای سرگردان و یا شهاب سنگی بخت برگشته بر سر راه زمین زیبای ما قرار بگیرد. آن وقت است که بدون شک کار هر سه تمام است: شهاب‌ سنگ، زمین و ساکنان یخ زده و لرزان آن!

  • ع ش

کوه بیستون و جایی که ...

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ب.ظ

کوه بیستون و جایی که کتیبه غول آسای هخامنشی نیمه تمام رها شد و به در باور عامه فرهاد تراش شهرت یافت

  • ع ش

امام صادق علیه السلام در منظر عطار نیشابوری

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ

نقل است که (امام)صادق از ابو حنینفه پرسید که: عاقل کیست؟

گفت: آنکه تمییز کند میان خیر و شر.

(امام)صادق گفت: بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آنکه او را بزنند و آنکه او را علف دهند.

ابوحنیفه گفت: نزدیک تو عاقل کیست.

گفت: آنکه تمییز کند میان دو خیر و شر تا از دو خیر خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر خیر الشرین برگزیند.

نقل است که همیانی زر از یکی برده بودند. آن کس در (امام)صادق آویخت که: تو بردی. و او را نشناخت.

(امام)صادق گفت: چند بود.

گفت: هزار دینار.

او را به خانه برد و هزار دینار به وی داد. پس از آن، آن مرد زر خود بازیافت. زر (امام)صادق باز برد و گفت: غلط کرده بودم.

(امام)صادق گفت: ماهرچه دادیم باز نگیریم.

بعد از آن مرد از یکی پرسید: که او کیست؟

گفتند: (امام)جعفر صادق.

آن مرد خجل شد و برفت...

  • ع ش

مرقد حزین لاهیجی در شهر بنارس هند

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ

 

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

آرامگاه حزین لاهیجی در شهر بنارس هند/عکاس:مصطفی خلجی

  • ع ش

آرامگاه اوحدی مراغی

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۵۰ ب.ظ

رکن الدین ابولحسن مراغی مشهور به اوحدی مراغه‌ای عارف و شاعر پارسی‌گوی نامدار صاحب مثنوی معروف جام جم است که آرامگاهش در میان باغ سرسبزی واقع شده‌است. سنگ قبر اوحدی از سنگ کبود درست شده‌است. بر دیوار شمالی و جنوبی آن نام اوحدی و تاریخ فوت که ۷۳۸ ه.ق است حک شده‌است. در سال ۱۳۵۲ از سوی انجمن آثار ملی ایران بنای جدیدی بر روی قبر مزبور احداث شده و سنگ مقبره قبلی را به موزه آرامگاه انتقال دادند.

در کنار مقبره اوحدی، موزه اوحدی واقع گردیده‌است. این موزه به علت اینکه شهر مراغه در دوره ایلخانیان مغول مقر حکومتی و پایتخت آنان بوده‌است، عنوان موزه تخصصی ایلخانی را به خود اختصاص داده‌است. اشیاء موجود در این موزه شامل ظروف سفالی، سکه، کتابت، ظروف مفروغی، شیشه که کتیبه‌های باقی‌مانده از رصد خانه و سنگ قبور مربوط به دوران اسلامی است.


در بندِ غم عشـق تو، بسیار کسانند تنها نه منم خود، که دراین غصّه بسانند
در خاک به امید تو، خلقی است نشـسته یک روز برون آی و ببین تا به چه سانند
عُشـّاق تو در پیش گرفتند، بیابان کآن طایفه، ده را پس ازاین هیچ کسانند
کو مَحرم رازی، که اسیران محبّت حالی بنویسند و سلامی برسانند
با محتسب شـهر بگویید، که امشب دستار نگهدار، که بیرون عسسانند!
ای دانه دُر، عشق تو دریاست ولیکن افسوس! که نزدیک کنار تو خسانند
شاید که ز مصرت، به هوس مرد بیاید خود مردم این شـهر، مگر بی هوسانند؟
با جـُور رقیبان، ز ِ لبت کام که یابد؟ من تَرک بگُفتم، که عسل را مگسانند!
ای اوحدی از لاشـه تنگ تو، چه خیزد؟ کآندر طلب او هـمه، تازی فرسانند
افسوس که در پای تو این تند سواران بسیار دویدند و همان بازپسانند! !


  • ع ش